احسان دپرس می شود و دیگر هیچ!

...

از همون روز اول که دیدمش یه جورایی قند توی دلم آب شد

یه احساس غریب

یه احساس خاص

احساسی که تا به حال با دیدن هیچ کس و هیچ چیز بهم دست نداده بود

احساس رسیدن به تکامل

رسیدن به هدف

یه جورایی توی خودم حس می کردم که من باید به اون برسم

ولی...

چجوری؟

اون منو نمی خواست

اون صاحب داشت

خاطر خواه داشت

اونم 5 تا!!!

آخه مگه ممکنه به من فکر کنه؟

ولی من به اون فکر می کردم

شب و روز

کاش اون رو نمی دیدم و این جور اسیرش نمی شدم که حالا امشب وقتی خبر از بین رفتن و نابود شدنش رو شنیدم این جور حس ناکامی و شکست توی خودم احساس کنم

قصر رویاهای من این جور نباید خراب می شد

اون آدم های پلیدی که دور و ورش رو گرفته بودن کاش یکم وجدان داشتن

آخه انصافه؟

شاید اون خودش شما رو دوست نداشته و نا خواسته اسیر شما شده!

چرا این کار رو باهاش کردین؟

اون هم به زور!!

مگه قول نداده بودین بدون اطلاع من باهاش کاری نداشته باشین

 

پس چرا اون چیپس رو خوردین نامردا؟!!!!!!!!!

من کلی نقشه کشیده بودم برای اون چیپس

می خواستم دور هم بخوریمش عشق و صفا کنیم

الحق که بهبهانیا خیلی نامردن ها!!

 

آخه شماها قضاوت کنین

یکی 2 هفته پیش من رفتم خونه علی اینا. دیدم یه جعبه باز روی زمینه. یه پاکت بزرگ پسته + 2 تا بادم زمینی + یه چیپس خارجی!!!!

علی!!!

اینا از کجا اومده؟

مال کیه؟

بخوریم؟

علی: اینا مال رضاست. همش مال اونه!!

ولی رضا خونه نبود و رفته بود بهبهان

مثلا می خواستیم درس بخونیم ولی مگه می شد به درس فکر کرد وقتی این همه چیز خوشمزه توی فاصله چند متریت هست؟!

کاری نمی شد کرد

باید صبر می کردیم تا رضا برگرده

موقعی که رضا اومد یه جوری بهش گفتم که سهم من رو هم از اون چیپس خارجیه محفوظ بدارن!

اون ها هم قبول کردن تا اینکه:

 

لحظاتی قبل خبر ناگواری در ساعت 12:36 شب از جانب اس ام اس علی برای من ارسال شد که رضا و بچه ها دارن چیپس رو تنهایی می خورن

 

و دیگر هیچ!!!!!!!!!!!

 

پ.ن: فرزاد...فرزاد...فرزاد...فرزاد... همین حقته بهت بگن فرزاد...فرزاد (هدایت دمش داغ)

 

خیلی نامردین و دیگر هیچ

نظرات 7 + ارسال نظر
فرزاد ...فرزاد یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:54 ق.ظ

احسان به خدا بچه ها من رو اغفال کردن و دیگر هیچ.....
ولی احسان بادوم زمینی ها هنوز مونده.....

علی یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:56 ق.ظ

نامرد اون روز که اومدی خونمون کم بهت از این چیزا دادم!!!
گ... های بایا رو که با هم کندیم !!!!
موزا !!!! خیارا !!!!
یادت رفته ؟!!!
من که نذاشتم تو غم و غصه چیسا تو دلت بمونه اما تو ..........

رضا یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:58 ق.ظ

احسان کجاشو دیدی فرداشب قراره بقییشو هم زورگیر کنیم.......

هدایت یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:00 ق.ظ

احسان باور کن که من سعی کردم جدی باشم و نخندم اما اینقدر لنگاتو کردن تو هوا که نتونستم نخندم..................

مهسا یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:20 ق.ظ http://seviyorum.persianblog.ir

سلام بر تو ای همیشه مدیون((((((;
این بالا دوستات نوشتن که مرحله ی دوم چپیس خوری هنوز مونده....مدیونی اگه سهم منو نذاری;D

فرزانه یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:46 ب.ظ http://joojeeee.blogfa.com

جالب بود
=))

وسوسه زنانه یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:04 ب.ظ http://www.mamno-13.blogsky.com

سلام وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.clickwoman.blogsky.com
وسوسه زنانه
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع
http://www.superbank.blogsky.com
بانک سوپر
http://www.zan-mard.blogsky.com
وسوسه رن و مرد
http://www.iranmaxim.blogsky.com
ثبت نام در جایزه 800 دلاری و 3000 دلاری
http://www.mi118.com/Register.aspx?Ref=53787

ما با تبادل لوگو با سایت شما موافقیم در اولین فرصت لوگوی ما را در قالب سایت خود قرار دهید بعد برای ما پیام بگذلرید و لوگوی خود را معرفی کنید تا در سایت خود قرار دهیم
<a href='http://www.mi118.com/Register.aspx?Ref=53787'><img src='http://www.mi118.com/banner/b120x240.jpg' border=0 alt='mi118.com'></a>

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد