بقیه حالشو می برن... گیرشو به ما میدن!!

خوش تر ز عیش و صحبت باغ و بهار چی هی هی هی هیست؟

ساقی کجا ها ها ها هاست؟ گو سبب انتظار چی هی هی هی هیست؟!

بله دوستان عزیز!

روزگار غریبی شده است!

همون طوری که در شعر بالا مشاهده می کنید شاعر ما رو با خودش به عالم دیگه ای می بره!

عالمی پر از احساس و شور و شعف و نشاط و تندرستی و از این صحبتا!

این شعر چنان پر معنی و عمیق هست که نمیشه با سادگی ازش گذشت

من روی این شعر زیاد فکر کردم و به نتایج خوبی رسیدم!

شاعر از آرایه های ادبی زیادی در این شعر استفاده کرده که در نوع خودش می تونه جالب توجه باشه

در مصراع اول این بیت شاعر به کلمه عیش اشاره می کنه

کلمه عیش در ادبیات اشاره به Aishawarya بازیگر هندی داره که به سبب تغییرات زبان فارسی به صورت خلاصه شده عیش نوشته شده

حالا چرا شاعر از Aishawarya  در شعر خودش نام برده جای بسی تحلیل داره که از حوزه بحث این وبلاگ خارج هست و به مسائل ... مربوط میشه

در مصراع دوم این بیت به ساقی و انتظار اشاره شده که نشون میده یه بار شاعر با چند تا از دوستاش میرن بیرون و شماره میندازن با هم دیگه که یه نفرشون بره برای همه نوشابه بگیره دور هم بخورن ولی ظاهرا وقتی شخص رو میفرستن دنبال نوشابه، 2 در می کنه وی میره و شاعر در این شعر انتظار رسیدن ساقی رو بیان می کنه

بهتره بیش از این وارد بحث تخصصی این شعر نشیم

چون ماه رمضان هست و بعضی مسائل رو نمیشه گفت مگه اینکه قول بدید بعد از افطار بیاید وبلاگم رو بخونید!

حالا منظور من از این شعر چیه؟

اگه گفتید جایزه میدم بهتون!

.

.

خوب، حدس شما غلطه. چون منظوری نداشتم از نوشتن شعر بالا. داشتم شجریان گوش می دادم گفتم بنویسم همین جوری دور هم حالشو ببریم

البته همچین بی ربط هم نیست به چیزی که می خوام بگم

چند روز پیش از بس که توی خونه پوسیده بودیم قرار شد با مسعود بریم توی پارک پهلوی زیر گذر دزفول بشینیم و یه دلستر تگری بزنیم توی رگ.(امیدوارم الان که اینو می خونین روزه باشین دهنتون آب بیوفنه)

خلاصه طرفای ساعت 7 بود که با ماشین رفتم جایی که مسعود بود و سر راه هم 2 تا دلستر 1 لیتری تهیه کردیم که خیلی خوش بگذرونیم.

مسعود هم با دوچرخش اومده بود که دوچرخه برای خودش یه جریان مفصل داره. ان شا ال... بعدا فرصت بشه میگم

خلاصه رسیدم اونجا و قبل از سلام شروع به باز کردن دلستر ها کرده و شروع به خوردن کردیم

وای که چه خوشمزه بودن. جاتون اصلا خالی نبود آخه نیمکتش کوچیک بود

همو نطور که نشسته بودیم دیدیم 2 تا کبوتر اومدن و نشستن روی یه نیمکت توی فاصله 20 متری ما.

ما پشت سر اون ها بودیم

ما دل به عشوه که دهیم؟! اختیار چی هی هی هی هیست؟! (حیف کیفیتش زیاد خوب نیست)

خلاصه اون دو تا کبوتر نشسته بودن و صحبت می کردن و اتفاقا خیلی هم مهربون نشسته بودن

ما هم داشتیم حرف می زدیم و دلستر می خوردیم که ناگهان...

راز درون پرده چه داند فلک؟؟ خمو هو هو هو هوش!!!

ناگهان...

ناگهان...

من روم نمیشه بگم آخه...

هچی بابا...

طوری نشد که...

هیجان زده نشو...

عروسی که رفتین تا حالا؟!

آخر یا بعضی از جاها اول مراسم اون یارو خواننده یه شعری هست می خونه

عروس داماد رو ببوس یالا

داماد عروس رو ببوس یالا

بله!

درست متوجه شدید!

1: 

2:

3: 

البته شماره 3 الکی بود. خواستم هیجانش زیاد بشه یکم

ظاهرا مرده یا زنه ام پی تری پلیر آورده بودن و داشتن این آهنگ رو گوش می دادن!

و من و مسعود مات و مبهوت نظاره گر اون صحنه زیبا بودیم

اما دیری نپایید که مرده متوجه ما شد و پس از متوقف کردن ام پی تری پلیر ضمن رعایت فاصله قانونی پس از دقایقی محل حادثه رو ترک کردن!

حالا 2 تا پسر جوون مجرد بیکار با دیدن این صحنه چیکار باید بکنن؟!

اینجاست که شاعر میگه:

یاهاهاهاهاهاهاهاها

یکم صبر کنید... فعلا داره آهنگ خالی پخش میشه...

آها

اگر تو فارغی از حال دوستان یاهاهاهاهاهاها

فراغ از تو میسر نمی شود یاهاهاهاهاهاهاها

ای داهاهاهاهاهاها

یا داهاهاهاهاهاها

داهاهاهاهاهاهاها

یای داهاهاهاهاهاهاهاهاه هی هی هی هی

ای دااااد

فکر کنم منظورش این بود که ای داد بیداد... حالا من جای اون داماد نباشم!؟

نکته جالب این بود که بعد از 3 ساعت گشت پلیس اومده به من و مسعود گیر میده که چند ساعته نشستید اینجا؟ خسته نشدید؟! لا اقل جاتون رو عوش کنید!

بقیه حالشو می برن...گیرشو به ما میدن

پ.ن اختصاصی برای مسعود: این جمله اخریه بود... تو رو یاد چی میندازه؟!