پسر حاجی به توان ۲

آره خوب

الان ماه گرد پست قبلیمه اومدیم جشن بگیریم

ا ماهه که پست ندادم

نمی گید زندست این احسان، مردست ؟! سالمه ؟! مریضه؟! تو درگیری ها کشته شده ؟!

این 1 ماهی که گذشت پر از ماجرا بود که هر کدومشون رو بخوام بگم قد دو تا پست توضیح نیاز داره

حالا به بعضیاش به طور گذری اشاره می کنم:

1.

یکی از اقدامات خوبی که در هفته های پایانی سال تحصیلی از جانب من صورت گرفت سرکوبی توطئه مسعود بود، توطئه ای که به موجب اون من 4 یا 5 هفته مجبور شده بودم براش ترشی (که عکسشم دیدید حتما توی وبلاگش) بخرم. خوب دیگه. اگه تو لری منم دزفولیم

در اقدامی نمادین مسعود با کمال میل و با تمام رضایت و نه به خاطر اینکه من مجبورش کرده باشم ها، خودش در 2 هفته متوالی اقدام به خرید تعداد 5 عدد رانی هلو برای من کرد. جاتون خالی خیلی چسبید.

2.

یه کار بسیار جالب و هیجان انگیز که من و مسعود و علی 3 تایی با هم انجام دادیم گرفتن اساسی حال یکی از ل ا ش ی ترین دوستانمون بود که اول این ترم به زور خودش رو چپونده بود توی گروه ما توی آزمایشگاه مقاومت مصالح و هیچ کاری نمی کرد و می خواست آخر ترم گزارش کار ها رو ازمون بگیره. با هماهنگی قبلی با مسعود و علی چنان حالی ازش گرفتیم که توی تاریخ باید ثبت شه

اومد به من گفت احسان بیا گزارش کارا رو با هم بنویسیم

من گفتم می خوام تک نفره بنویسم چون هم می خوام روی مباحث تئوری تسلط داشته باشم و هم برای امتحان عملیش آماده شم.

علی هم همین رو گفت

مسعود هم که گفت من هیچی ننوشتم و تا لحظه آخر طول می کشه نوشتنش و خلاصه شرمنده

دفه بعد اومد گفت لا اقل بشینیم با همفکری هم ( که البته در فرهنگ لغت ایشون همکاری هم یعنی من و علی و مسعود بشینیم جواب سوالا رو بنویسیم با هم اشون هم از ما بگیره کپ بزنه ) سوالا رو جواب بدیم که باز هم توطئه اش رو با هماهنگی هم سرکوب کردیم با بهانه اینکه دستور کار رو نخوندیم و بلد نیستیم

دفه بعد اومد گفت لا اقل نموداراشو بهم بده احسان جون

منم گفتم آخه می دونی چیه. به نوعی در واقع در حقیقت برای نوشتن هر گزارش کار و جواب به سوالاتش نیاز به نمودار داری و این چرت و پرتا و اینکه من دارم یکی یکی می نویسم و تا روز آخر طول می کشه و یه سری از این چاخان ها

بازم پیشنهاد همکاری داد که من رد کردم

خلاصه الان هیچ عذاب وجدانی ندارم از این کارایی که کردیم

خیلی حال داد اتفاقا

3.

در مورد انتخابات و نتایج جالبش و اتفاقای بعدش بهتره حرفی نزنم...

4.

اتفاق مهم تری که در این مدت و بالاخص در 2 هفته آخرش افتاد این بود که

من پسر حاجی به توان 2 شدم

دفه اولی که بابا مامان من رفتن مکه سال 84 بود. اون موقع ترم اول بودم. برای اون 1 ماه عمم اومد پیش ما و هیچ مشکلی نبود. به جز روز اول که یه خورده غیرتی شده بودم و صبح پا شدم و چایی دم کردم بقیه اش عشق و صفا بود و همه کارا افتاد گردن عمم

اما این سفر اوضا کمی متفاوت بود

عمم دیگه نمیومد پیش ما و من می شدم کدبانوی خونه

من و داداش کوچکیم که اول دبیرستانه باید این دو هفته رو با هم سر می کردیم و داداش بزرگمم که تهران بود و تا 30 تیر نمیومد دزفول

اولش آسون به نظر میومد...

اما...!

تازه فهمیدم ظرف شستن اونم 2 بار در روز یعنه چه !

جارو کردن یعنی چه !

گرد گیری کردن یعنی چه !

شستن حیاط 100 متری یعنی چه !

هر شب آب دادن به باغچه یعنی چه !

محبت کردن زورکی به داداش کوچیک و حس مادرانه پیدا کردن یعنی چه !

بهزاد جان گرسنه ات نیست ؟!

ناهار چی دوست داری برات درست...

هه چی چیو درست کنم؟!

ناهار چی دوست داری برات از تو فریزر در بیارم گرم کنم !

آره خوب !

مامان یه سری غذای فریز شده گذاشته بود و من مسئولیت خطیر و سنگین گرم کردنشون با ماکرو ویو رو به عهده داشتم که حقیقتا کار سعب و دشوار و کمر شکنی بود.

گرم کردن غذا اون هم با امواج الکترو مغناطیس کار راحتی نیست

فکر کردین ماکروویو ما از این ماکروویر الکیاست که دکمه اش رو بزنی خودش غذا رو گرم کنه ؟!

تیس... !

تیس... !

نه بابا

برای کار کردن با این ماکروویو حداقل باید به مبانی فیزیک دوم دبیرستان و فیزیک الکتریسیته هالیدی تسلط داشته باشید والا غذا گرم نمیشه. میگی نه امتحان کن

خلاصه...

گرم کردن غذا یه طرف

شستن ظرفا یه طرف

سخت ترین ، نا خوشایند ترین و دخترونه ترین کار ممکن همین ظرف شستنه ! مخصوصا اگه پیش بند هم ببندی دیگه همه چی تکمیل میشه! یه روبان قرمزم بندازی رو موهات دیگه چی میشه !

شستن توالت که کلا یه طرف !! تعریف نمی کنم چون تجربه تلخی بود

البته خوب این 2 هفته زمان خوبی بود تا یه سری تجارب گران بها هم کسب کنم

این که اگه بشقابای کثیق غذای رو بعد از غذا زیر شیر آب نگیری حداقل، وقتی بعد از 12 ساعت بخوای بشوریش با قلم و چکش هم نمیشه چربی و کثیفی رو از روش پاک کرد

یه تجربه دیگه هم در زمینه دم کردن چایی بود و بالاخره یاد گرفتم چایی دم کنم (حالا اگه می خواید بیاید خواستگاری مشکلی نیست)

یه تجربه هم در زمینه شستن حیاط بود و من به یه تئوری رسیدم

اینکه به لحاظ تئوری و شاید هم عملی

وقتی یه شب توی شهر شما باد و خاک و طوفان باشه و فردا هما صاف باشه قطعا همون روز دوباره هوا خاکی میشه و طوفان میاد و زحمت شما در شستن حیاط بر باد میره

یه نکته هم که تو این مدت حائز اهمیت بود حضور سبز دوستان و کمک های تغذیه ای بود که به من می رسید.

از مسعود و سامان و خالم اینا ... دستشون درد نکنه

خلاصه به هر زحمتی بود این 2 هفته رو گذروندم و 2 روز پیش مامان اینا اومدن و کابینه رو به ایشون واگذار کردم و رسما استعفای خودم رو تا آخر عمر از ظرف شستن اعلام کردم

پ.ن : نه دیگه من لپمو به شما نمیدم، بوس بکنید و گاز بگیرید، عضلات صورتم بگیرن. دیگه از ما گفتن بود