چرا باید پیتزا بدهیم و پیتزا بخوریم؟!

اگر جز اون دسته از بیکارایی هستید که مطالب وبلاگ من رو می خونید حتما تا به حال چندین پست رو در مورد پیتزا خوردن ما یعنی گروه دالتون ها (من و مسعود و علی و سجاد، که مسعود میشه جو بزرگه، علی و سجاد مشترکن در رتبه جو کوچیکه و من هم جو وسطیه هستم) خوندید. حالا توی این پست به دلیل یک سری مسائلی که اخیرا پیش اومده قصد داریم به صورت ریشه ای به مسئله پیتزا دادن، و علل و عوامل موثر در این مسئله و سایر پارامترها اشاره کنیم.

بسیار خوب...یه مقدمه ای بگم یکم سرگرم شیم...اصولا بشر از دیرباز (یعنی اون وقتایی که همه چیز با تاخیر باز میشده) به دلایل مختلف در اجتماعات چند نفره دور هم جمع می شدن و حالا یک غذایی می خوردن و صحبتی می کردن و با همدیگه وقتشون رو میگذروندن.

طی سالین گذشته و بالاخص پس از ورود من به دانشگاه و آشنایی با دوستان و رفیقان شفیقی چون مسعود و علی و سجاد، مسئله دور هم بودن و با هم بودن خیلی با اهمیت تر شد و قطعا لذت بخش تر و در این بین مسئله برگزاری مراسم پیتزا خورون و پیتزا دهون و پیتزا بستون مسئله ای بوده که همیشه جنجال برانگیز بوده. حالا من قصد دارم یه سری شفاف سازی ها در این زمینه انجام بدم که این 3 تا دوست من بعد از خوندن این پست سر پیتزا دادن مشکلی نداشته باشن.

اصولا آدمایی که پیتزا میدن و پیتزا می خورن به دو دسته کلی تقسیم میشن:

دسته الف اونایی هستن که وضع جیبشون خوبه و دوس دارن دوستاشون رو دور هم جمع کنن و شامی بدن و گپ و گفتگویی کنن و حالی ببرن خلاصه

دسته ب اونایی هستن که شاید وضع مالیشون خیلی هم توپ نباشه که به 3 دسته زیر تقسیم میشن و نهایتا باید پیتزا بدن:

دسته اول اونایی هستن که قربانی یک نقشه شوم از پیش برنامه ریزی شده میشن و توسط 3 نفر دیگه وادار به پیتزا دادن میشن. توی این حالت باید توجه کرد که مقاومت بی فایدست. بهونه اوردن بی فایدست. تقلا کردن، دست و پا زدن، داد و بیداد کردن، برخورد جدی و تند و خشن، التماس و گریه و زاری و ننه من غریبم بازی در آوردن و ... همش بی فایدست. چون وقتی 3 نفر مذکور قصد کنن رو سر نفر چهارم خراب بشن و ازش پیتزا بگیرن، به هر ترفندی شده شخص چهارم رو متقاعد می کنن و چنان با استدلال های منطقی اون رو تفهیم می کنن که خودش برگرده با رضایت پیتزا میده. خدا نصیب نکنه ولی هر کدوم از ما 4 نفر تا به حال حداقل 1 بار توی همچین مخمصه ای از سوی 3 نفر دیگه افتادیم. بد وضعیتیه غیر قابل تصور... توی این حالت ماکزیمم مصرف انرژی و سوختن کالری از جانب 3 نفر دیگه صورت میگیره، چون واقعا بحث ها و استدلال های دقیق و قوی ای برای این وضعیت نیاز هست و بعضی وقتا هم برخورد های فیزیکی بالا میگیره...

دسته دوم اونایی هستن که به واسطه موفقیتی که توی زندگی، تحصیل، کار و ... کسب کردن خودشون با رضایت کامل (حالا اگر راضی هم نباشه راضیش می کنیم) پیتزا میدن. توی این حالت کمترین هدر رفت انرژی از سوی 3 نفر دیگه صورت میگیره.

دسته سوم اونایی هستن که فکر می کنن نباید پیتزا بدن ولی سخت در اشتباهن. مدام به انکار مسئله پیتزا دادن روی میارن و به بهونه های مختلف سعی می کنن از زیرش شونه خالی کنن. سعی می کنن تا آب ها از آسیاب نیفتاده کلا حرفی از غذا و پیتزا و ... نزنن. این دسته سوم تا حالا تعریف نشده بود، و پیتزاهایی که تا به حال ما 4 نفر با هم می خوردیم جز همون دو دسته اول بود. این دسته سوم از اون زمانی به وجود اومد که با خبر شدیم یکی از دوستان عزیز که اسمش هم مسعوده طی یک رقابت شرط بندی با یکی از دوستانش مبلغی بالغ بر 50000 تومان وجه رایج مملکت برنده شدن که البته در قالب شارژ سیم کارت اعتباری این مبلغ به ایشون اهدا شده.

والا همه چی آروم بود...از مسعود خواستم حالا که شرط رو بردی یه پیتزایی بده و به هر حال دور هم باشیم و خوش بگذره و اینا ولی مشکل از زمانی آغاز شد که مسعود گفت : نه ! نمیدم ! چرا بدم ! نمی خوام بدم !

بحث های زیادی بین من و مسعود در این زمینه صورت گرفت و سعی کردم قانعش کنم که پیتزا بده، از بحث های لفظی گرفته تا اس ام اس های طولانی... ولی مسعود راضی نشد که نشد.

این شد که چاره ای برام نموند جز این که به دو نفر دیگه گروه اطلاع رسانی کنم و 3 نفری از 3 نقطه مختلف (من توی دزفول، علی توی بهبهان و سجاد توی ماهشهر) اعمال فشار رو روی مسعود انجام بدیم تا آخرش به این کار رضایت بده. ولی مسعود جان، دوست عزیزم، آخه چرا بذاری کار به اینجا برسه؟ من می خوام برات این جا هم یک بار دیگه اثبات کنم که تو چرا باید پیتزا بدی آخه.

دلایل زیر نشون میده که مسعود باید پیتزا بده:

دلایل دینی و شرعی:

1.     شرط بندی اصولا کار بدیه و پولی که از راه عایدمون میشه خیلی راحت از گلو پایین نمیره، در این گونه موارد آدم می تونه خمس پولی رو که برنده شده برای 3 تا دانشجوی گرسنه هزینه کنه و بهشون پیتزا بده تا مابقی اون پول حلال بشه. درست مثل وضعیتی که اگر دو نفر بطری های نوشابه شون رو بهم بزنن خوردن اون نوشابه مکروه میشه و برای حلال شدن اون باید یکم از بالای نوشابه روی بریزید دور...

2.     اصولا تقسیم شادی ها با برادران دینی کاری بس پسندیده و نیکوست که از صدر اسلام تا به امروز بهش توصیه زیادی شده و برای ادم خیر و برکت میاره

3.     به منظور دلجویی از شخص بازنده در شرط بندی، شخص برنده باید به 3 نفر از برادران دینیش پیتزا بده تا با این کار به شخص بازنده این مطلب رو رسونده باشه که پولی که از تو عایدم شد برای خوشحال کردن 3 نفر دیگه هم استفاده شد و با این کار شخص بازنده قدری احساس خرسندی می کنه

4.     صله ارحام و دور هم بودن بسی با ارزش تر از سال ها عبادته و چه بهونه خوبی بهتر از این که دوستانت و بالاخص 3 تا از برادران دینیت رو برای صرف پیتزا دعوت کنی؟! ها ؟ چه اشکال داره خوب؟!

دلایل منطقی و فلسفی:

1.     شخصی که موفقیتی کسب می کنه (حالا هر جوریش، چه بردن یه شرط بندی چه برنده شدن توی قرعه کشی بانک چه ...) 50 % خوشحالیش مربوط به وقتی میشه که برنده میشه، و 50 % باقیمانده خوشحالیش رو وقتی بدست میاره که این موفقیتش رو برای دیگران بازگو کنه و دیگران تحسین و تمجیدش کنن. و از اون جایی که انسان کمال طلبه و به دنبال 100 % خوشحالیه، معمولا به 3 نفر از دوستاش این مطلب رو میگه و به این بهونه یک پیتزایی هم بهشون میده تا از تحسین ها و تمجید هاشون تشکر کرده باشه

2.     دنیا دو روزه، یک روزش هم امروز بود که گذشت. پس چرا انسان این همه بچسبه به مال دنیا؟! همین یک هفته پیش داشت زلزله میومد و می مردیم. چرا با خاطره خوش از این دنیا نریم؟ چرا کاری نکنیم تا بگن فلانی تا روز های آخر هم همیشه برای دوستاش از هیچی کم نمیذاشت؟

3.     هر ثانیه که میگذره دیگه گذشته و بر نمیگرده. قدر این فرصت ها رو باید بدونیم. شاید بعدها فرصتی پیش نیاد که دوستانمون رو دور هم جمع کنیم و به 3 نفرشون پیتزا بدیم و خوشحالشون کنیم.

4.     هر موفقیت در زندگی یک امتحانه، امتحانی که انسان در اون قرار می گیره تا ببینه چطور از این امتحان بیرون میاد؟ با سربلندی یا سرخوردگی؟ الان تو داری امتحان میشی مسعود جان. پیتزا رو بده وگرنه بعدا سرخورگی و اینا رو باید تحمل کنی

دلایل ریاضی:

1.     هر تابعی اگر تابع درستی باشه یک ورودی میگیره یک خروجی. الان ورودیه تو پولیه که کسب کردی (حالا کار نداریم ورودی از کجا به تابع اعمال میشه) ولی خروجیش قطعا دادن یک چیز هست. بهتر نیست مسئله رو پیچیده نکنی و این دادن، دادن پیتزا باشه؟!

2.     طبق قضیه تالس نسبت پولی که برای دادن پیتزا به 3 تا از دوستات خرج می کنی، به پولی که در اثر نخریدن شارژ تا مدت های طولانی توی جیبت ذخیره میشه نسبت کوچیکی هست و تو با دادن پیتزا اصلا ضرر نمی کنی.

3.     طبق بسط تیلور توابع، هر چی تعداد جملات بسط بیشتر میشه، جملات کوچیک تر شده و میشه ازشون صرف نظر کرد. پس این که تو به جای دادن 1 پیتزا به من، داری 3 تا پیتزا میدی کلی به نفعته چون اثر پیتزاهای دوم و سوم خیلی کمتره.

دلیل فیزیکی:

روزی که ادیسون رفته بود توی دشت روبروی خونه اش و زیر یک درخت نشسته بود، موقعی که یک میوه از بالا افتاد روی سرش، می دونی چرا تعجب کرد؟! نکنه می خوای بگی چون انیشتین پی به اصول جاذبه برده بود؟ نه برادر من. به خاطر اینکه زیر درخت سیب نشسته بود ولی یک گلابی از درخت افتاد. همین افتادن گلابی یک نشانه برای ادیسون بود تا تلنگری در مغزش بخوره و به فکر اختراع لامپ بیفته. مسعود جان. دادن پیتزا در شرایط کنونی یک نشانه است. توی بیا پیتزا رو بده اگر اتفاق خوبی در زندگی علمیت نیفتاد اون وقت هر چی خواستی بگو. خدا رو چه دیدی. شاید پیتزا دادی تقی به توقی خورد شریف قبول شدی.

و در اخر دلیل شیمیایی:

هیچ وقت با تری تترا تولوئن یا همون تی ان تی شوخی نکن. همون طور که سجاد عزیز هم حتما صحبت های من رو تایید خواهد کرد، شیب خطر شکافت هسته ای مولکول تری تترا تولوئن بسیار تند و خطرناکه و یهو دیدی با همون شیب تند و تیز شبیه همون پرستوهای پاییزی رفت توی ... که در اینجا منظور از تری تترا تولوئن ... هست. حالا خود دانی

 

من حرفام رو زدم. دلایل کافی هم برات اوردم. حالا تصمیم گیری با خودته. یا پیتزا رو میدی یا 5 شنبه که سجاد میاد دزفول ما میدونیم و تو ...

پ.ن: ببین آدم رو به چه کارهایی وادار می کنی. تا حالا پستی به این طولانی ای نداده بودم.

 

نظرات 25 + ارسال نظر
مهسا سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:02 ب.ظ


دلبندم اون تی ان تی (مخفف تری نیترو تولوئن) هست نه تری تترا تولوئن

نخیر
این همونه که من میگم
آخه تو که ماجراش رو نمیدونی : دی
لابد یه علتی داره من میگم تری تترا تولوئن :دی
مسعود خودش میدونه

مسعود سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:12 ب.ظ

به بالایی
مهسا جان پست های قبلی رو مگه نخوندی ؟ اون ماجرای شیمی پاس کردنش یه مشت ه و نمونه ی خروار ! همه ی درس هاش رو همینجوری پاس کرده

باشه مسعود
گفته بودم اگه بیای اینو بگی منم اسرار پاس کردن ریاضی مهندسیت رو فاش می کنم
منتظر پست من در مورد پاس شدن ریاضی مهندسیت باش
---
حالا اینا رو وللش
آخرش چی؟
پیتزا میدی یا نه ؟

خانوم معلم سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:28 ب.ظ

من از اینکه اسمم بین اساتیدی مثل سجاد و علی و مسعود اورده شده
و اینکه پستی به خاطر یه کامنت من داده شده بی نهاییت مسرور می باشم
و در پوست خودم نمی جنبم

:)))))))

خانوم معلم سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:30 ب.ظ

درضمن
من خیلیییییییییییییییییییییییی دوست می دارمممممممممممممممممممم :))))))))))))))))))))))))))))))))))
این پستت خدا بود و گیر دادنات هم همینطور

چاکریم : دی

آن پیتزا خور پنجم منم سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:34 ب.ظ

من نه تنها معتقدم که مسعود باید پیتزا رو بده بلکه به عنوان یه آدمه آشنا به امور دینی بهش توصیه ی اکید می کنم که محض محکم کاری بعد از این سه تا پیتزا که با خودش میشه چهارتا به یه نفر دیگه هم پیتزا بده که بشه 5 تا. اون موقع س که واقعن خمسشو داده.
من حاضرم فداکاری کنم و اون نفر پنجم بشم.

افتخار آشنایی با چه کسی رو داریم ؟ :دی

خانوم معلم چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:21 ق.ظ

بعضی وقتا واقعا در بحر تفکر مستغرق میشم
که ....
آیا ....
چگونه ...
ممکنه بعضیا حکم به خسیس بودن دزفولیا دادن که همانا این خصیصه در اقوام دیگ به شکل بسیار تابلویی مشهود می باشد

آفرین به تو
خوشم اومد
حرف دل من رو زدی :d

خانوم معلم چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:22 ق.ظ

بعدم بچه مگه تو 20 روز دیگه کنکور نداری
واس چی هی پلاسی اینجا

چرا دارم : دی
خوب اینا رو وقت استراحتم می نویسم : دی

خانوم معلم چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:23 ق.ظ

از حالا عاشق اوون پست معهود ریاضی مهندسیه می باشم

دارم براش : دی

خانوم معلم چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:25 ق.ظ

فک کنم کاملا مشخصه که چندین ساعت شاهنامه خوندم و بعد اومدم وبلاگ تو با این حرف زدنام

حالا واقعا اون طوری که همه میگن شاهنامه آخرش خوشه ؟‌:دی

خانوم معلم چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:26 ق.ظ

حالمم خوب نمی باشد اصلا !

شفای عاجل ان شاا... : دی

مسعود چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:44 ب.ظ

ما که باکی نداریم ولی پرونده ی تو سیاه تر از این صوبتاست ها
ریاضی 1
ریاضی2
معادلات
استاتیک
کنترل
ارتعاشات

بازم بگم؟


ترمودینامیک2
انتقال حرارت 1

بسه؟
بسه یا بازم بگم؟

ها بگو بگو ها بگو : دی

ما هم باک نداریم
اون معدست نه باک : دی

چندتاشو از قلم انداختی تازه : دی

فرناز چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:15 ب.ظ http://www.mochaleokhis.blogfa.com/

پس بالا خره پیتزا خورده شد
بیچاره علی

آره جاتون خالی
خیلی هم چسبیدددددد

علی پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:32 ق.ظ

پیتزا می خوریم

عااااااااالیییییییییییییییییی

علی پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:33 ق.ظ

اصولا از اونجایی که من قربانی اینجور پیتزا دادن ها شده ام با آن به شدت موفقم و تا پای جان برای استحصال آن تلاش می کنم

هر موقع بیای دزفول برای احقاق حقمون اقدام می کنیم

علی پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:36 ق.ظ

بهتره بحث های حاشیه ای نظیر پرونده های سیاه پاس کردن درس ها رو بزاریم کنار چون ههمون پامون گیره!رو بشه کارمون ساختس! نتنها آبروی خودمون میره بلکه آبرو کل بچه های دانشگاههای دولتی سراسر دنیا ( چه حرفا ) میره!
چون دانشگاه ما خیلی سطحش بالا بود دیگه!

البته حرفت رو قبول دارم ولی خوب گریزی نیست
مجبورم یه پست بدم برا مسعود : دی

علی پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:38 ق.ظ

احسان راستی یادم باشه یه سیب زمینی اضاف واست بگیریم موقع شام دعوتی مسعود. آخه تلاشت واقعا قابل تقدیره! پست با این همه دلایل منطقی ندیده بودم تا حالا!

: دی

علی پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:39 ق.ظ

ایشالا سیستم پاس شی بعد از مسعود شما هم بده پیتزا رو .
بزن دستو!

دس دس دس دس :دی

علی پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:41 ق.ظ

راستی راجع به پست قبلیت :
ما اون موقع هی فحش می دادیم به دزفولی ها و می گفتیم عجب ادمای نامردی هستند که استاداشون هوای همشهریاشون رو خیلی دارن! ( این بهداشتیش بود ! در واقع می گفتیم که : " اگه یه دانشجوی دیگه بود استاد ...ش رو هم نمی داد بگره تا اینکه بخواد برگه رو بده بهش! " )

خیلی لطف داری :دی

علی پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:43 ق.ظ

کلا پیتزا چیز خوبیه! فواید زیادی هم داره! حیف که انجای نیستم وگرنه همین هفته می رفتیم! می خوردیمش پیتزا رو

اره خوب

علی پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:44 ق.ظ

سلامتی اونایی که در گرفتن پیتزا از مسعود با ما همکاری می کنن 500 صلوات بلند

علی پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:45 ق.ظ

پیتزا نخورده از دنیا نری 500 صلوات دوم رو بلند تر ختم به خیر کن

۵۰۰ تا کم نیست ؟

علی پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:48 ق.ظ

جهت شادی روح امواتمون که اکثرا پیتزا نخورده از دنیا رفتن :
1000 صلوات رو هم به همراه موج مکزیکی ختم کن

الهم صل علی محمد و ال محمد * ۱۰۰۰ :دی

علی پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:52 ق.ظ

اینم رو اختصاصی واسه خودم می رم:
برای اینکه همه ی سربازان اسلام ( مخصوصا بنده ) قبل از حضورشون در پادگان پیتزای مفتی نصیبشون بشه ، 500 فاکتوریل صلوات با شدت ریشتر زلزله هاییتی ختم کن!

عاااااالییییییییییییییییی

مسعود پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:54 ق.ظ http://162.blogsky.com

مرسی که به یادم بودی
به یادتم

آن پیتزا خور پنجم منم شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:22 ق.ظ

به مسعود بگو با شنیدن کلمه ی "گردباد" یاد کی میفته؟ من همونم.

پرسیدم : دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد