پروژه چسبناک!


از ترم اول که وارد دانشگاه شدیم همیشه در طول ترم یا آخر ترم که موقع تحویل تمرین و پروژه و این جور چیزا میشد، یه عده از بچه ها بودن که از همه سر حال تر و خوشحال تر بودن  و معلوم بود که هیچ فشاری برای حل اون تمرینا و پروژه ها بهشون نیومده و به لطف دوستان ( که اکثرا خوابگاهیا و سال بالایی ها بودن ) اون پروژه ها انجام شده (در واقع کپ زده شده / کپی برداری شده) و اینا صرفا زحمت پرینت و تحویل اون رو می کشن.

از اونجایی که من از اون دست بچه های مثبت کلاس بودم و همیشه حاصل دسترنج خودم رو می خوردم، هرگز به این جور کارها متوسل نشدم و همواره با تلاش و جدیت پروژه هام رو با موفقیت انجام دادم (البته نا گفته نماند که چند تا پروژه بسیار جالب رو با همراهی علی انجام دادیم که هنوز وقتی یاد سوتی هایی که توی پروژه داده بودیم و خودمون خبر نداشتیم میفتم از خنده روده بر میشم: پروژه کنترل - دینامیک ماشین  - ...

تا اینکه بالاخره شیطون من رو هم گول زد و فرصتی پیش اومد تا برای یک بار هم که شده لذت کپ زدن رو بچشم.

تنها درس 3 واحدی ای که این ترم برام مونده بود همون شیشتم های انطقال عاب (برای جلوگیری از پیدا شدن این کلمه توسط موتورهای جستجو) بود که یک پروژه 4 نمره ای در آخر ترم داشت. پروژه از این قرار بود که ... از این قرار بود که ... حقیقتش درست نمی دونم از چه قرار بود ولی فکر کنم در مجموع باید شبکه آبرسانی یک شهر و یا یک منطقه کوچک از یک شهر رو طراحی می کردیم و برای مصارف آشامیدنی و ... یک مخزن هم طراحی می کردیم.


با توجه به اینکه هم ورودی ها و هم کلاسی های من این درس رو ترم قبل گذرونده بودن، فرصت خوبی بود تا سری به دوستان قدیمی بزنیم و ازشون کمک بخوایم. و از اونجایی که ارادت خاصی نسبت به علی دارم به سراغ علی و هم گروهی اون در ترم قبل یعنی مسعود.ب رفتم و ازشون خواستم تا پروژشون رو بهم بدن. اون ها هم خدا وکیلی بدون هیچ گونه تلاش برای پیچوندن من، قبول کردن که پروژشون رو بهم بدن. فایل های اتوکد مربوط به نقشه شهر دست علی بود+بخش مطالعات پروژه. داده های خروجی برنامه هم دست مسعود.ب بود (که البته بعدا فهمیدم که داده ها رو داره)


استاد به خاطر مسئله کنکور، به ما وقت اضافه داده بود و خواسته بود نهایتا تا یک هفته بعد از کنکور پروژه ها رو تحویل بدیم.


من هم از 2 روز بعد از کنکور یعنی شنبه هفته گذشته شروع به کار کردم (که البته کار خاصی نبود. یکی 2 تا تلفن باید زده می شد به علی و مسعود.ب و کارها هماهنگ میشد)


فایل های اتوکد آماده شد. با مسعود.ب قرار گذاشتم و رفتم خونشون. تا قبل از اینکه برم اونجا، فکر می کردم مسعود.ب داده های خروجی نرم افزار رو دور انداخته و الان باید بشینیم و دوباره اون ها رو با نرم افزار انجام بدیم. ولی همین که چند دقیقه گذشت و برنامه رو برام توضیح داد، گفتش که این هم داده های خروجی برنامه است (مال پروژه ما).

من هم یک نیشخند این جوری زدم: و گفتم: خوب من اگر بخوام دقیقا پروژه شما رو انجام بدم باید با نرم افزار کار خاصی انجام بدم؟ {نیشخند همچنان ادامه دارد}

گفتش که مال ما که کامله. نیازی نیست چیزی بهش اضافه کنی! همین رو می تونی پرینت کنی و تحویل بدی

اون نیشخند مذبور همچنان ادامه داشت. جدیییی؟!

ایول بابا!! چه خووووب

خوب آره دیگه. من هم می خوام همین رو تحویل بدم خوب

نکنه فکر کردی می خوام خودم بشینم انجام بدم و الان اومدم که راهنماییم کنی؟ {نیشخند فراموش نشه}

اونم که ظاهرا نظر خاصی نداشت و یا به عکس توی دلش داشت یه چیزایی نثارم می کرد: گفت که خوب باشه. همین رو تحویل بده. نه دیگه، به نرم افزار هم نیازی نداری! این فایل کد رو هم همین طوری ببر یه پلات بگیر. تمومه دیگه !!

من هم که نیشخند به لب، از این پیروزی عظیم 4 نمره ای خوشحال و شنگول بودم و تو دلم (البته اصلش یه جای دیگس ) عروسی بود، از شکم سیری گفتم خوب حالا بیا نرم افزاره رو هم برام توضیح بده که چجوری کار می کنه و چجوری به این داده ها رسیدید؟

مسعود.ب بنده خدا هم تمام نرم افزار رو برام توضیح داد و مدام در طول توضیحاتش سعی می کرد با جملاتی از قبیل:

این جاش رو می بینی؟ پدرمون در اومد تا فهمیدیم چیکارش کنیم!!

سرعت توی لوله ها کم میشد. با بدبختی درستش کردیم!

قطرهای استاندارد کم بدن و مجبور شدیم حسابی روش کار کنیم تا به قط استاندارد برسیم

و ...

این مطلب رو بهم بفهمونه که آخه آدم چیز ... چیز ، ما ... مون چیز شد تا با هزار مکافات این پروژه چیز رو انجام دادیم. اون وقت توی چیز پاشدی اومدی همین رو می خوای از ما بگیری و انقدر چیزی که حاضر نیستی یکم تغییرش بدی که استاد متوجه تکراری بودنش نشه و با چیز تمام همین رو می خوای تحول بدی؟

(البته من این جوری برداشت کردم. شاید تعداد چیز هاش یا تعداد نقطه های ... اش هم بیشتر بوده)

به هر حال اینا زیاد مهم نبود.

مهم این بود که تمام داده ها، نقشه ها و مطالعات رو تحویل گرفتم، یک راست رفتم سراغ پرینتر، پرینتشون کردم، برای اینکه کار آبرومندانه باشه یه فنر هم انداختم دورش و از اون طرف رفتم پلات گرفتم و و کار تموم شده بود تقریبا

تنها قسمت مشکل کار این بود که یک ماژیک لاینر بخرم و حلقه ها لوله کشی توی نقشه رو رنگ کنم که این کار هم کمتر از 10 دقیقه وقت گرفت.

دیروز رفته بودم دانشگاه که پروژه رو تحویل بدم. استاد سر کلاس استاتیک بود و از شانس بد ما از سر ساعت 8 تا خود خود خود ساعت 10 این بنده خداها رو توی کلاس نگه داشته بود و درس شیرین استاتیک رو توی مخشون می کرد.

توی این فاصله بچه های 85 ای که برای تحویل پروژه اومده بودن رو دیدم و بعضیاشون که معلوم بود حسابی از دست این پروژه عصبانی هستن سوالاتی از من می پرسیدن که جواب دادن بهشون هم سخت بود هم آسون:

تنهایی انجام دادی؟! (آخه اکثرا 3 نفری انجام داده بودن)

آره بابا. کاری نداشت که !{نیشخند رو ضمیمه کنید}

با چه برنامه ای خروجی گرفتی؟

برنامه Loop دیگه.

بابا ما هر کاری کردیم به جواب نرسیدیم!!

چرا بابا. من به جواب رسیدم. مشکلی نداشت!

هیمن طور داشتم سوالا رو خوب جواب میدادم که ناگهان یکیشون سوالی پرسید که از جواب دادنش عاجز بودم!

حالا هر چی فکر می کنم سوالش یادم نمیاد. ولی یادمه انقدر گیر دادن که منم حوصلم سر رفت و گفتم: بابا من که خودم انجام ندادم!!! دادم برام انجام دادن!!!

کی برات انجام داده؟!

به کمک یکی از دوستام که ترم قبل داشته این رو انجام دادیم.

اونا هم که انگار این همه مدت منتظر شنیدن همین جمله بودن، دیگه سوال نپرسیدن و من رو به حال خودم رها کردن.

خلاصه ساعت 10 در کلاس باز شد و همه ریختیم سر استاد و در حالی که همه از سخت بودن پروژه شکایت می کردن، من با همون نیشخند مذکور پروژه ام رو تحویل دادم و بادی به غبغب انداختم و راهی خونه شدم.

انصافا که پروژه این جوری بددددددددد جوری می چسسسسبه!!!

حتما یک بار امتحان کنید !!!!
نظرات 11 + ارسال نظر
مسعود دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:44 ق.ظ http://162.blogsky.com

سلام

راستی یادم رفت ازت بپرسم امتحان رو چطور دادی ؟
اینم آدرس یکی دیگه از وبلاگامه:
allofthis.blogsky.com
خوشحال میشم ببینیش و نظرت رو بگی !!!!

همین امروز فردا کلید ها میاد
دیگه معلوم میشه دقیقا چیکار کردیم

حتما سر می زنم! مرسی

علی دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:22 ب.ظ

بابا من که نون و نمکت رو خوردم! پروژه چیه! تو جون بخوا!

چاکریییییییم :ایکس

علی دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:23 ب.ظ

ای بابا یادش به خیر پروژه های دو نفرمون!

هیییییییییییی جوووونی

فرناز سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:16 ب.ظ http://www.mochaleokhis.blogfa.com/

شما هم با cad کار میکنین؟؟
ای مفت خور

آره بابا
ما با همه نرم افزارها کار می کنیم
ما خیلی خفیییییم : دی

خانوم معلم چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:10 ب.ظ

خدایی نمیخوام موج منفی بدم ولی یعنی استا د انقد شاسگوله که نفهمه ترم پیشم یکی عین همین پروژه رو دیده؟
آیا ؟

عجب آدمیییییییییییییییییه :((
زبونت رو گاز بگیییییییییییییییییییییییر
خدا نکنه بفهمه
1500 تومن پول پلات دادم :دی

خانوم معلم چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:10 ب.ظ

خوب شد نوشتی مسعود.ب

می دونستم ممکنه اشتباه برداشت شه : دی

خانوم معلم چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:11 ب.ظ

فارغ التحصیلی مبروک حاج اقا

کی ؟ کجا؟!
بابا هنوز پروژه پایانیم رو تحویل ندادم!!

خانوم معلم چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:13 ب.ظ

قدر مسعود.ب رو هم بدون
اینجور که معلومه معرفتش بیشتر از اون مسعوده که
حاصل دسترنج ماهیانشو دو دستی نقدیمت کرد و اون یکی با چه تلاشهایی حاضر شد پیتزا بده

حالا یه صحبت هایی کردیم اگر به نتیجه برسه 5 تا پیتزا رزرو دارم : دی
هنوز در حال مذاکره ایم

خانوم معلم چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:14 ب.ظ

جدی الان که فکرشو می کنم می بینم من بودم نمی دادم پروژمو :دی

:)))
منم بودم نمی دادم : دی

خانوم معلم چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:14 ب.ظ

راستی بازی می کنی ؟
بیا پیشم

میام

مسافر جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:10 ب.ظ http://www.night-passenger70.blogfa.com

سلام
کم کم دارم وسوسه میشم پروژه این ترم رو بدم برام بنویسن با اون نمرات درخشان ریاضی 2 و معادلات
f1
f1
f1

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد