ترین های دوران دانشگاه (قسمت اول)

چند روز پیش از سر بیکاری داشتم عکس های دوران دانشگاه رو نگاه می کردم. واقعا عکس های خاطره انگیزی هستن. تاریخ اولین عکسی که توی دانشگاه گرفتم مربوط به 15 می 2006 میشه یعنی تقریبا 4 سال و 2 ماه پیش.

تقریبا 90 % عکس هایی که توی آرشیوم دارم رو با گوشی دبلیو 800 ام که ترم 2 خریده بودم گرفتم. خوشبختانه گزینه تاریخ و ساعت هم واسه عکس ها فعال بود و الان که به اون روزا فکر می کنم خیلی برام خاطره انگیزه.

همین طور که به عکس ها نگاه می کردم متوجه شدم که یه سری از عکس ها واقعا " ترین " های دانشگاه بودن. گفتم یه تعدادشون رو براتون بذارم تا باهاشون آشنا شید:

1.       مثبت ترین پسر کلاس: اسمش محمد بود. همیشه ردیف دوم کلاس می نشست. صندلیش هم ثابت و مشخص بود و کسی به صندلیش تجاوز نمی کرد. حتی اگر دیرتر از بقیه بچه ها می رسید همیشه یاران وفاداری داشت که یه زنبیلی چیزی براش میذاشتن تا جاش تکون نخوره. همیشه سر کلاس 6 دنگ حواسش پیش استاد بود و استادها معمولا تحسینش می کردن. خلاف ترین کاری که توی دانشگاه انجام داد این بود که سر کلاس تنظیم خانواده عکس های روی تخته رو کامل توی جزوه اش کشید ( چون دلش می خواست همه جزوه هاش کامل باشه ).

یه بار من و مسعود کلی بهش اصرار کردیم که بیاد ردیف آخر کلاس پیش ما بشینه ولی حاضر نشد. بین بچه ها به این معروف شده بود که اگر استاد وسط درس دادن سرفه هم بکنه ممد این رو تو جزوه اش می نویسه.

2.       هیجان انگیز ترین کلاس دانشگاه: واحد درسی آزمایشگاه شیمی عمومی بود که همیشه سوژه خنده بود. کلاس توی خوابگاه برگزار می شد و ما از دانشگاه تا خوابگاه رو با مینی بوس دانشگاه می رفتیم. تهیه کلیپ های تصویری بابای صفر، عبود دلاور، اجرای ترانه های مجاز و غیر مجاز با ملودی و بدون ملودی و هنر نمایی بچه ها توی مینی بوس از جمله تنبک زدن مسعود با کیف سامسونت ممد و رقصیدن یکی دیگه از بچه ها که اونم اسمش مسعود بود از نکته های قابل توجه این مسیر تا خوابگاه بود. یک جلسه استاد دیر اومده بود. نتیجه اش شد این عکس های پایین:






3.       جذاب ترین تفریح توی دانشگاه: چرخ زدن دور تا دور محوطه دانشگاه با همراهی مسعود و علی و انجام هر کاری که بشه باهاش وقت گذروند:





4.       جالب ترین خبر علمی – تحصیلی: کسب رتبه سوم ترم از نظر معدل در بین دانشجویان شبانه برای مسعود. که البته هیچ وقت موفق نشدیم شیرینیش رو بگیریم. ولی حد اقل یه عکس از برد گرفتیم که بعدا خاطره بشه.

5.       خنده دار ترین روز برای بعضی ها و تلخ ترین روز برای بعضی های دیگه: مربوط به اون روزی میشه که قرار شد به پیشنهاد من بریم چایی و کیک بخریم ولی آخرش با زورگیری ای که انجام شد به این ختم شد که سجاد برای من و مسعود و علی و خودش ساندویش کالباس و نوشابه خرید.

6.       عملی ترین کلاس تخصصی دانشگاه: مربوط به روزی میشه که 20 دقیقه آخر کلاس رو به همراه استاد درس ترمودینامیک یکمون به پشت بوم دانشگاه رفتیم تا دستگاه های چیلر دانشگاه رو از نزدیک ببینیم.

7.       جنجالی ترین روز دانشگاه: روز اعتصاب غذا توی دانشگاه بود که همه با هماهنگی هم سینی های غذا رو از دم سلف تا دم اتاق ریاست روی زمین چیدن و بعد هم یک جا جمع شدن و این شعار رو دادن: ریاست دانشگاه آگاه باید گردد / غذاهای سلف ما اصلاح باید گردد. بعدش هم با اومدن ریاست دانشگاه بچه ها درد و دلاشون رو از وضع بد غذاهای سلف گفتن. که یکی از درد و دل ها هم بزرگ بودن و بد ریخت بودن خیار هایی بود که همراه غذا میدادن که باعث خنده همه شد. حالا چرا می خندیدن؟ نمی دونم

8.       ضایع ترین کاری که میشه توی دانشگاه کرد: باز کردن چتر توی کافی نت دانشگاه و لبخند زدن و عکس انداختن توی یک روزی که قرار بوده بارون بیاد ولی آفتابی شده. اون موقعا خیلی از این کارا می کردیم من و مسعود.(حذف چهره به دلیل مسائل امنیتی)

9.       زیباترین کار در دوران دانشجویی: چه چیزی بهتر از انجام سنت پیغمبر؟ ها ؟ چه چیزی واقعا؟ از چهره خندون این دو نفر میشه فهمید که توی این جشن دعوتن... :

10.   خبیث ترین کار توی دانشگاه: که البته واقعا کار زشتیه و توصیه میشه هرگز از این کارا نکنید. اون چیزی نیست جز بستن شیر آب دستشویی های دانشگاه.(حذف چهره به دلیل مسائل امنیتی)

این داستان ادامه دارد...

نظرات 32 + ارسال نظر
مسعود شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:04 ق.ظ

ایولا :)))))))

معرکه بود.
یادش بخیر قدیم ندیما :)))

رضایی شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:32 ق.ظ http://www.mtnagahi.com

ام تی ان آگهی تبلیغات رایگان

با درج آگهی خود در سایت ام تی ان آگهی آمار رویت
آگهی هایی خود را در اینترنت چند برابر کنید.
آگهی رایگان
آگهی متنی
آگهی تصویری
آگهی ویژه
آگهی لینک دار
تبادل لینک
این روزها همه در ام تی ان آگهی، تبلیغ میدن شما چه طور !!!

http://www.mtnagahi.com

ثبت نام
آگهی خود را هرچه سریعتر درج نمایید ....
با ام تی ان آگهی ، تبلیغ خود را در صفحه اول گوگل مشاهده نمایید...
با ثبت لینک سایت ام تی ان آگهی در سایت و وبلاگ خود و اطلاع دادن از طریق
فرم تماس از
اعتبار رایگان برای درج آگهی بهرمند شوید.
------------------------------------------------
تبادل لینک اتوماتیک

http://mtnagahi.com/mtn2

احسان شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:50 ق.ظ http://kajopich.blogfa.com

همش دارم فکر میکنم که این گل پسر که دمپایی گرفته دستشو من کجا دیدم ... ولی یادم نمیاد؟!

چقدر شیطونی تو ...

احسان شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:53 ق.ظ http://kajopich.blogfa.com

ما هم تو uni شیطونی زیاد میکنیم ... شیطونی های خوابگاهی رو که ازش بذگریم ... کار ما بیشتر در زمینه آسفالته!!!!!!محدوده کاریمون هم دهن اساتید!!!!!!!

خانوم معلم شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:05 ب.ظ

:)))))))))))))
محشر بود

خانوم معلم شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:07 ب.ظ

خدا وکیلی این پسره چقدرررررررررررر مثبته
خیلی حیوونکیه :))

خانوم معلم شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:10 ب.ظ

یاد کلاسای تو خوابگاه خودمون افتادم :))
یه استاد خانوم مشنگی داشتیم که مثلا خیلی احساس صمیمت می کرد باهامون
یه روز اومد خوابگاه چه ها که ندید :))

خانوم دکتر شیرازی باکلاس اومده بود تو اتاقای ما کخ از در و دیوار جوراب و نون خشک و قابلمه وترشی آویزون بود :ی

خانوم معلم شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:12 ب.ظ

اون بدبختی که پشت در گیر کرده کیه ؟
نکنه استاده ؟:))

خانوم معلم شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:12 ب.ظ

اخی
علی چقد مو داشته
الان چی

خانوم معلم شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:14 ب.ظ

4: بابا ای ول
فکرشم نمی کردم :دی

خانوم معلم شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:16 ب.ظ

طفلک سجاد
شیم آن یو
تلپا


منم نمی دونم به چی میخندیدن

خانوم معلم شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:25 ب.ظ

چتر باز کردن ایده محشری بوده خدایی :)))))

خانوم معلم شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:27 ب.ظ

عکس هشتمی ام قبلا یه پست داده بودی باش
فنچا رو باش :دی

خانوم معلم شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:30 ب.ظ

10می هم که خدایی اند خباثت بود
واقعا که !
اصنم نمی خندم بهتون

خانوم معلم شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:31 ب.ظ

کل وجودشو پاک می کردی امنیتش بیشتر حفظ می شد

خانوم معلم شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:33 ب.ظ

از اول عکسا تا اخر یه چیز تو ذهنم بود
اونم این که
خدایی
چقدررررررررررررررررررررر
شماا










































لاغر بودین :))))))))))

خجالت نمی کشین واقعا ؟ :دی

علی شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:20 ب.ظ

عالی بود.
یادش بخیر چه روزای باحالی بود

علی شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:21 ب.ظ

به خانم معلم :
قرار نیست که همه سربازا کچل باشن. بابا لیسانس گرفتیم واسه همین چیزا دیگه. الان بیشتر از دوران دانشجوییم مو تو کله سرم هست! تازه کچل هم نمی شم دیگه

خانوم معلم شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ب.ظ

ا
چه خوب
چه خوشحال شدم واست :)

احسان یکشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 ب.ظ http://kajopich.blogfa.com

نخیر ... باید گفت ... فاتیحه ...

fardin یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 ق.ظ http://hamsafareabadi.blogsky.com

سلام
من آپم

قدم رنجه بفرمایید

fardin یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 ق.ظ http://hamsafareabadi.blogsky.com

سلام
میگم این قسمت نظرات من از این شکلک ها نداره

قضیه چطوریاست

لطفا راهنمایی بفرمایید
در ضمن اگه آدرس اون دو سه تا سایت مخصوص شکلک ها رو یه بار دیگه برام بنویسی ممنونت میشم

sajad پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:14 ب.ظ

in tasavire ke rokhe zibashon ro sansor kardi shabihe yeki az ostae mane
aslan ham malom nist ke masoude
makhsosan ba on stile naz o jan kelodi

sajad پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:16 ب.ظ

poste ba hali bod
faghat jae bazi aksa khalie
masalan avalodet to daneshgah
ya aksaton be tedade ziyade ....haton

sajad پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:18 ب.ظ

vaghean teflak sajad

همیشه سرباز دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 ق.ظ http://162.blogsky.com

چقدر مرور خاطره ها قشنگه ..... چقدر دلگیره .

حالا دیگه وقت سربازی رفتنه . از همین حالا باید یه فکر ردیف کردن یه وبلاگ جدید باشی تا بتونی خاطرات سربازیت رو بنویسی .

احسان سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:50 ق.ظ http://kajopich.blogfa.com

کجایی بابا ... تو که زدی رو دس من!!!!!!!!!

خانوم معلم یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:44 ق.ظ

یعنی باشگاه انقد روت اثر گذاشته؟
نامرئی شدی بابام جان
نکن این کارا رو با خودت!

ببخشید من خیلی وقت بود به وبلاگم سر نزده بودم

فرناز یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:07 ب.ظ http://mochaleokhis.blogfa.com/

کارت حرف نداشت
خاطرات خیلی هارا زنده کردی

مریم سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:08 ب.ظ

سلام من بچه اندیمشکم چهره هاتون خیلی واسم آشناست!!!!!!

چه عرض کنم. شاید توی دانشگاه ما اومدی یه بار
قیافه شما هم آشناس

مریم چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:46 ب.ظ

مگه تو من و دیدی من دانشگاه اندیمشک درس خوندم

افسانه شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:32 ب.ظ http://master-stu.blogfa.com

ترین های ما خیلی بیشتر از شماست... قراره در سال 91 ثبتش کنیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد