۱۲ روز تلاش برای پس گرفتن پول خوابگاه

ماجرای کنسل شدن خوابگاه رو که می دونید. از اونجایی که روز ثبت نام هزینه یک ترم اقامت در خوابگاه رو پرداخت کرده بودیم، از همون فردای روز 27 ام شهریور که خونه گرفتیم، دنبال پس گرفتن 85 هزار تومن هزینه خوابگاه از دانشگاه بودم. یعنی درست از روز یکشنبه هفته پیش. متاسفانه مسئول کل خوابگاه های دولتی و خود گردان دخترا و پسرا فقط و فقط یک نفره و دیگه حساب کنید یه نفر بخواد کار این همه دانشجو رو انجام بده چه صف طولانی ای در انتظار شما هست.

سه روز پشت سر هم کارم این بود که صبح اول وقت برم دانشگاه، توی صف خوابگاه منتظر بمونم تا نوبتم بشه. بعد به مسئول خوابگاه بگم که می خوام از خوابگاه انصراف بدم و اونم هی مدام بگه الان سرم شلوغه، عصر بیا. الان سرم شلوغه، فردا بیا. روز چهارم که می شه چهارشنبه هفته پیش، خوشبختانه دیگه خبری از اون صف طولانی نبود و راحت وارد اتاق شدم. مسئول خوابگاه ها که خیلی هم آدم بد اخلاقی هست گفت که باید کتبا درخواست انصرافم رو بنویسم و ببرم پیشش تا تایید کنه. بعد مدیر اداره خدمات دانشجویی تایید کنه. بعد بره امور مالی. اونجا هم تایید شه. یه چند جای دیگه هم تایید شه تا پولم رو پس بدن. به نظر پروسه خیلی طولانی ای میومد. راه دومی که پیش پام گذاشت این بود که با یکی از دانشجوهای ارشدی که می خواد خوابگاه بگیره صحبت کنم و فیش هام رو به اون بفروشم. و از اونجایی که می گفت دیگه دانشجوی ارشدی نمونده باید تا شنبه صبر می کردم تا بقیه دانشجوها هم بیان.

شنبه شد و صبح اول وقت ساعت 8 به امید پس گرفتن پولم دم در اتاق امور خوابگاه ها حاضر شدم و تنها جوابی که در بین انبوه جمعیت تازه ورود ها از مسئول امور خوابگاه ها شنیدم این بود که برو بعد از ظهر بیا و شترق در رو به هم کوبید. بعد از ظهر تا ساعت 7 کلاس داشتم و فرصت نشد که دنبال کارم رو بگیرم. واسه همین مسئله به فردا موکول شد. روز یکشنبه با هزار امید و آرزو رفتم سراغ مسئول خوابگاه ها و اونم گفت که الان دانشجوی ارشدی نیست که بخواد کار من رو راه بندازه و باید بعدا بیام!

روز دوشنبه هم همین طور گذشت تا روز سه شنبه. بعد از کلاس، ساعت 4 بعد از ظهر یه سر رفتم امور خوابگاه ها. از قضا ظاهرا یه نفر ارشد اومده بوده و خوابگاه می خواسته. فوری مسئول خوابگاه ها طرف رو بهم نشون داد که داشت به طرف در خروجی دانشگاه می رفت. رفتم و باهاش صحبت کردم و اونم قبول کرد که فردا صبح بیایم و فیش های من رو نقد کنه.

فردا شد. ساعت 8 طبق قرار روبروی اتاق امور خوابگاه ها بودم. ولی طرف تا ساعت 8:45 پیداش نشد. موقعی که اومد گفت: راستش من هنوز ثبت نامم رو هواست. من سه ترمم رو ارومیه خوندم و الان برای ترم آخر اومدم اینجا. هنوز دو تا دانشگاه به توافق نرسیدن و من ثبت نامم مشکل داره. باید تا ساعت 10 صبر کنم و با مسئولش صحبت کنم و اگر درست شد میام فیش های شما رو میگیرم. تا ظهر خبرش رو بهتون میدم.

باز منتظر موندم تا شاید کار این پسره درست شه و منم مشکلم حل شه. ساعت 12 بود و هنوز تماسی باهام نگرفته بود. منم هر چی باهاش تماس می گرفتم جواب نمی داد. خلاصه تو محوطه دانشگاه بودم که به طور اتفاقی دیدمش. ظاهرا گوشیش رو توی کیفش گذاشته بود! گفت که موردش رو باید تو جلسه مطرح کنن و تا فردا طول می کشه و بازم معلوم نیست اخرش چی میشه. گفت که اگر کس دیگه ای پیدا کردم فیش ها رو به اون بدم و بیخیال اون بشم.

نا امیدانه دوباره به امور خوابگاه ها برگشتم و ته اون صف طولانی منتظر یه دانشجوی ارشد شدم. همین طوری رومو برگردوندم و از یه پسری سوال کردم که ارشده؟ اونم گفت آره. گفتم ثبت نام کردی برای خوابگاه؟ گفت نه. گفتم من فیش دارم و اینجوریه و اونجوری. گفت خوبه، فیش هات رو میگیرم. منتهی الان پول ندارم و فردا می تونم پولت رو بدم و امشب رو می خوام تو نماز خونه خوابگاه بمونم تا برام پول بفرستن.

خوشحال و شنگول قرار گذاشتیم که فردا ساعت 11:30 بعد از کلاس اون همدیگه رو ببینیم و کار خوابگاه رو درست کنیم. ساعت 11:45 چهارشنبه شد و دم اتاق امور خوابگاه ها حاضر شدیم که ناگهان متوجه شدیم از شانس بد ما مسئول خوابگاه ها امروز رو مرخصی گرفته و نمی تونیم کاری از پیش ببریم!

اون یکی مسئولی هم که توی اتاق بود هیچ رقمه راضی نمی شد کار ما رو راه بندازه. خلاصه منم به طرف گفتم بره بانک پولش رو بریزه و معطل من نشه. ولی طرف همچین رگ مرام و معرفتش باد کرده بود که هی اصرار میکرد که نه!! راه نداره! امشب رو هم به صورت مهمان تو خوابگاه می مونم و فردا فیش های تو رو می خرم. هر چی هی گفتم راضی نیستم و نیازی نیست این کار رو بکنه از حرف خودش بر نمی گشت. من واقعا تحت تاثیر مرام این پسره قرار گرفتم. من که خودم حاضر نبودم همچین کاری برای کسی بکنم! واقعا دمش گرم. اون شب رو هم توی نمازخونه خوابگاه موند و هر چی اصرار کردم باهام نیومد خونه. فرداش همدیگه رو توی دانشگاه دیدیم و بالاخره من به پولم رسیدم!!

این موفقیت بزرگ رو به همه شما بازدیدکنندگان وبلاگ خودم تبریک میگم. واقعا این 85 تومن اندازه 1 تمون بهم چسبید، چون برای پس گرفتنش خیلی زحمت کشیده بودم. حالا میگید با این 85 تومن چیکار کنم؟!

نظرات 1 + ارسال نظر
احسان پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:57 ب.ظ http://kajopich.blogfa.com

به من عاجز بی نوا کمک کن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد