بدترین سمینار علمی

هفته ای که گذشت شب و روز درگیر آماده کردن سمینار درس ریاضیات مهندسی پیشرفته بودم. دو موضوع برای سمینار بود. یکیش کاربرد نگاشت در مباحث سیالات، یکیشم تابع گرین. بالاجبار موضوع تابع گرین رو من و 5 نفر دیگه برداشتیم.


یکی دو هفته پیش سر همین تقسیم کردن مباحث فصل، بین 6 نفرمون کلی جنگ و دعوا شد. اول قرار شد قرعه کشی کنیم ببینیم به هر کس کدوم بخش میفته. ولی بعد از اینکه بچه ها قرعشون خوب نیفتاد دبه کردن و کلی شلوغ بازی در آوردن. منم اعصابم خورد شد گفتم از رو اسامی کلاسی تقسیم کنیم. آخرشم قسمت آخر فصل به من افتاد که با این حساب مجبور بودم کل فصل رو بخونم تا بفهمم جریانش از چه قراره.


دیروز جلسه آخر درس ریاضیات مهندسی بود و قرار بود هر تعداد که فرصت شد بیان و سمینار بدن. ولی از شانس بد ما معلوم نبود استاد دیروز چه مرگش شده بود که انقدر عصبی و بی حوصله بود. نمی دونم شب قبلش با خانومش بحثش شده بود؟! قرض و بدهی بالا اورده بود؟! چش شده بود؟!


اول که اومد سر کلاس، گفت 1 ساعت درس میدم بعد بیاید سمینار بدید. بعد پشیمون شد گفت خسته ام! کلی راه اومدم. بیاید سمینار بدید.


نفر اول از گروه ما رفت و شروع کرد. به 2 دقیقه نرسید که استاد گفت بفرما بشین!! یه نفر دیگتون بیاد. نفر دوم رفت. دو خط روی تابلو نوشت. استاد برگشت بهش گفت: نه خیر! فایده نداره! من اگر اینجوری به شما درس میدادم که تا حالا از دانشگاه انداخته بودینم بیرون! شما هم بفرما بشین! ممنون! زحمت کشیدی!


من به استاد گفتم: استاد من کل فصل رو خوندم و می تونم ارائه بدم. گفت باشه بیا ارائه بده. من هم شروع کردم. از دو نفر قبلی بیشتر مقاومت کردم و بحث داشت خوب پیش می رفت و تا اونجایی که تونستم با اعتماد به نفس ارائه دادم. ولی باز نمی دونم این استاد دیروز چش بود که وسط سمینار من هم گفت ممنون! بفرمایین بشینین!


نفر چهارم از گروه ما هم رفت تا یکی دو مثال حل کنه. حتی بهش فرصت نداد صورت مسئله رو بنویسه!!! اونم سر جاش نشوند! و گفت اصلا نمی خواد کسی سمینار بده. بیارید تحویل بدید برگه هاتون رو!! خسته نباشید!


همه داشتیم از تعجب شاخ در میاوردیم. من حسابی عصبانی شده بودم. 1 هفته تموم روی این کار وقت گذاشته بودم و این جوری باهام برخورد کرده بود. دیگه قاطی کردم.


گفتم استاد ببخشیدا ! جسارت نشه! اون مبحث نگاشت رو ما همه تو لیسانس خونده بودیم، شما هم دو جلسه دوباره درسش دایدن. بعدش بچه ها اومدن یه چیز آسون رو ارائه دادن هفته پیش، شما هم کلی استقبال کردین! ولی این تابع گرین کاملا جدید بود! همین رو من یک هفته تموم وقت گذاشتم تا فهمیدم! دیگه چیکار باید می کردیم؟!


استاد گفت بله حق با شماست. راست میگید. حالا خودتو عصبی نکن. ها ها ها ها ها !!!

موقعی که داشت بهم می خندید کارد می زدی خونم در نمیومد. مرتیکه چیز کلاس رو به مسخره گرفته بود! می گفت: دیروز توی برنامه صبح رادیو می گفت اگه می خواهید عمر طولانی داشته باشید عصبانی نشید. ها ها ها ها ! شما هم عصبانی نشو!!


بعد رو به بچه ها کرد گفت: نه بنده خدا ایشون زحمت کشیده الان فکر می کنه زحمتش ضایع شده! ولی نه اینجوری نیست! عیبی نداره!

هی می خواست درستش کنه بدترش می کرد!


خلاصه بعد از 1 ساعت کلاس 3 ساعتی رو تعطیل کرد رفت پی کارش. دیروز تا شب اعصابم خورد بود. حیف اون همه وقت که برای این کار گذاشتم. اونقدری خوب کار کرده بودم که سمینار دو نفر از بچه ها رو هم من بهشون یاد دادم که بیان و ارائه بدن. ولی این استاده بد جوری ضدحال زد بهم.


دیگه داریم به امتحانا نزدیک میشیم. دیشب ۷ - ۸ تا از بچه ها رفتن خونه هاشون. من و ۳ - ۴ نفر دیگه موندیم که اونا هم به جز یک نفرشون که شیرازیه و مثل من راهش دوره واسه فرجه ها نمیره خونشون و همین جا می مونه. امتحانامون ۱۸ ام دی شروع میشه و تا ۲۷ ام ادامه داره. این آخر ترمی چند تا تکلیف و پروژه اضافی هم بهمون دادن. خلاصه خدا به خیر کنه.


پ.ن: کم کم اردبیل داره خودش رو نشون میده. دیگه میشه صبح ها آب های یخ زده رو توی جوی ها خیابون دید! ولی هنوز از برف خبری نیست! نکنه امسال برف نیاد و من همچنان برف ندیده بمونم؟

 

نظرات 4 + ارسال نظر
رهگذر ثانیه ها یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:36 ب.ظ http://unsaidwords.blogfa.com

سلام.اَه اَه !چه استادی ! اصلا از رفتارش خوشم نیومد !
ما هم از دست بعضی از استادامون دلمون میخواد سرمونو بکوبیم تو دیوار !
خدا وکیلی خیلی زور داشته ! حق داشتین ناراحت باشین ...
خوب پس یه همکلاسی همشهری ما دارید؟ سلامشو برسونید
امتحاناتون خوب زود شروع میشه !
اگه بگم مال ما کی شروع میشه شاخاتون درمیاد!
ما از 2 بهمن به سلامتی شروع میشه تا 16 بهمن نیز ادامه دارد !
راستی بابت راهنمایی تون خیلی ممنونم
الان یه عکس میخوام بزنم تو وبم برم ببینم چی گفتید
یه چیز دیگه ! واقعا هنوز تو کفش موندم که مدل گوشیمو فهمیدید
مگه عکسام چه مشخصاتی داشتن ؟!!

پس شیرازی هستی شما ! عجب!
آره امتحاناتون دیر شروع و تموم میشه
اون موقع دیگه ترم جدید ما شروع شده
جواب سوالت در مورد عکس رو هم برات میگم یاد بگیری

رهگذر ثانیه ها دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:59 ب.ظ http://unsaidwords.blogfa.com

سلام میگم اینجا نمیشه پیام خصوصی واسه شما گذاشت؟!!

سلام. پیام خصوصی مثل بلاگفا نه. ولی اون بالای وبلاگ یه گزینه داره نوشته تماس با مدیر. با اون اگر پیغام بنویسید خصوصی ارسال میشه

عاطفه سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:56 ب.ظ http://www.nima71.blogfa.com

سلام
ممنون که اومدین

مریم پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 ق.ظ http://www.cassper.blogskyy.com

ایوللل اعتماد به نفس. من از بچگی از سمینار دادن میترسیدم!!!!!!!

چه استاده بوققققققققققققققققققققق داشتین شماها.

منم قبلا استرس داشتم. یکی دو بار که سمینار دادم دیگه برام عادی شد

آره استادش خیلی عتیقه است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد