استاد راهنما...


دیروز هوس کرده بودم که دوباره سری به دانشگاه قدیمم بزنم و این دفعه از همه جاش عکس بگیرم. سری پیش که با مسعود رفته بودیم فرصت عکس گرفتن از ساختمون های جدید و تغییراتی که توی دانشگاه ایجاد شده بود نشد. واسه همین امروز صبح سری به دانشگاه زدم. هیچکس توی دانشگاه نبود. ساختمون کلاس ها خالی و سوت و کور بود. فقط چند تا از کارمندها توی دانشگاه پرسه می زدن.


قبل از هر چیز با خودم گفتم سری به استاد پایان نامه دوره کارشناسیم بزنم و درباره پایان نامه ارشد باهاش مشورت کنم. ولی وقتی وارد اتاقش شدم، خودش اونجا نبود و فقط استاد راهنمامون اونجا بود. این استاده بین بچه ها معروف بود که همیشه وقتی چند تا از بچه ها رو دور هم میدید فوری شروع می کرد به نصیحت کردن، که از این وقتای با هم بودنتون استفاده کنید و از دوستی هاتون لذت ببرید و از این حرفا. اتفاقا چند هفته پیش با علی چت می کردم. یاد حرفاش افتاده بودیم و دیدیم که واقعا راست می گفته و چقدر الان داریم حسرت اون روزهایی که با هم بودیم رو می خوریم.


خلاصه باز وقتی من رو دید یاد قدیما افتاد و وقتی تو رو دربایستی مجبور شدم بگم که برای دیدن و احوال پرسی از همین استادم اومدم دانشگاه، شروع به حرف زدن کرد و گفت:

آدم ها توی زندگیشون نقاط تاریک و روشن و مثبت و منفی زیادی دارن و همیشه سعی می کنن توی فرصت هایی که پیش میاد اون نقاط روشن و مثبت رو دوباره تکرار کنن تا براشون تجدید خاطره بشه و ...


بعدش هم الکی ازش پرسیدم که نظرش درباره موضوع پایان نامه و زمینه کاریم چیه؟ و وقتی دیدم فرق بین CFD و CFC رو نمی دونه با خودم گفتم وای به حال اون دانشجوهای ارشد بیچاره ای که پس فردا بعد از اینکه این استاد دکتراش رو گرفت قراره باهاش درس بردارن.


بعد از ملاقات استاد رفتم و حسابی توی دانشگاه و ساختمون جدیدش چرخ زدم و از همه جاش عکس گرفتم. حتی رو پشت بوم ساختمون جدید هم رفتم و از اون بالا از دانشگاه عکس گرفتم. یکی از چیزهایی هم که حسابی بهم ضد حال زد، سایت اینترنت فوق العاده شیک و باکلاسی بود که براشون ساخته بودن و میشه گفت تقریبا ظرفیت 250 نفر رو داشت!!!


هر چند دانشگاه با زمانی که من اونجا بودم خیلی فرق کرده ولی هنوز هم گوشه گوشش برام خاطره انگیز و یاد آور روزهای خوب و بدیه که با دوستای نزدیکم توی دانشگاه تجربه کردم.

یاد همه اون روزها به خیر...

تا بعد...

نظرات 1 + ارسال نظر
آرام جان چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:34 ب.ظ http://aram-jan.blogfa.com

سلام!
اولللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل!!!!!
یکم بچه بازیه ولی کیف میده اولین نفری باشی که کامنت میده!
آرام جان رو آپ کردم تا دوباره برگردم!
امیدوارم لیاقت داشته باشم بازم بهم سر بزنی!
به یاد روی گذشته که خیلی توی حسرتشم!
خوشحالم میکنی با اومدنت(گل)

به به سلام!!
ببین کی اومده اینجا!!
افتخار دادی! منت گذاشتی رو سر ما !
راه گم کردی!!
این چه حرفیه
تو هر موقع به من سر بزنی من خوشحال میشم
خوشحالم که آپ می کنی دوباره
حتما بهت سر می زنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد