حوصله ام سر رفت. . .

17 روزه که مثلا تعطیل شدیم ولی توی این 17 روز یک روز هم نبوده که راحت و بیکار بوده باشم. پروژه های دو تا از درس ها که یکیش تحویلش 10 ام بود و دومیش هم 30 امه حسابی وقتم رو پر کرده بودن و همچنان هم باهاشون درگیرم. پروژه اول رو که هیچ کس نتونست انجام بده و من هم بعد از 1000 خط برنامه نویسی از ادامه دادنش منصرف شدم و به استاد هم گفتم که جریان از این قراره. استادمون هم که تازگی ارتقاء سمت گرفته و سرش حسابی شلوغ شده و هنوز برگه های امتحانیمون رو تصحیح نکرده، ظاهرا عجله ای برای پروژه ها نداره. واسه همین از چند روز پیش پروژه دوم رو شروع کردم.


این یکی هم برنامه نویسیه و سخت تر از اولی ولی تونستم برنامه اش رو توی نت پیدا کنم و حالا هم دارم روش کار می کنم.


یک هفته اول تعطیلات بچه هایی که خونه هاشون نزدیک بود همه رفته بودن و من حسابی تنها شده بودم و واقعا حوصله ام اینجا سر می رفت. چون حسابی به بودن با بچه ها و بیرون رفتن و چرخیدن توی شهر باهاشون عادت کرده بودم. بعد یه چند روزی بچه ها اومدن و دیدن خبری نیست و من هم هنوز برنامه ها رو ننوشتم که از روی مال من کپی بزنن، واسه همین باز برگشتن خونه هاشون.


هفته پیش موضوع پایان نامم هم تقریبا مشخص شد و دو سه روز با دو تا از ترم چهاری های ارشد مکانیک رفتم آزمایشگاه تا روند کار رو یاد بگیرم و ببینم موضوع از چه قراره.


امروز هم رفته بودم پیش استادم تا بیشتر در مورد پروژه صحبت کنیم. دو تا حق انتخاب داشتم که من تصمیم گرفتم پروژه ام بیشتر تو زمینه برنامه نویسی باشه و روی ارتقاء کدهای مربوط به سوخت و احتراق کار کنم. یه سری نتایج تجربی هم باید از آزمایش کردن استخراج کنم و ترکیبشون کنم.


دانشگاهمون تا 15 تیر ناهار میداد و از اون به بعد مجبورم هر روز خودم آشپزی کنم. البته هم خوبه هم بد. خوبیش اینه که غذای سالم می خورم. بدیش هم اینه که هر روز حال ندارم آشپزی کنم.


جهت اطلاعتون هم بگم خدا رو شکر یک هفته ای میشه که سر گیجه هام خوب شده و جا داره واقعا از "آرام جان" به خاطر راهنمایی ای که در مورد اون سرگیجه بهم کرده بود تشکر کنم.


امممم، دیگگگگگه خبر خاصی نیست. اینجا هم هوا یه ریزه گرم شده ولی گرمای اینجا کجا و گرمای دزفول کجا.


این هفته هم دارم بر می گردم دزفول. واسه سه شنبه بلیت قطار تهران اندیمشک گرفتم. یه یکی دو هفته ای میرم و بر میگردم تا بقیه پروژه ها رو انجام بدم و پایان نامم رو شروع کنم.

متاسفانه این دو سه روز آخر کلی کار رو سرم ریخته و استرس زیادی دارم.


از یه طرف باید هر چه سریع تر پروپوزالم رو بنویسم و از طرف دیگه هم باید حتما توی همین دو سه روز پروژه دومم رو تموم کنم و تحویل بدم چون قطعا تا 30 ام نمی تونم خودم رو به اینجا برسونم. خلاصه تکلیف و پروژه از یه طرف و از طرف دیگه تنهایی حوصله ام رو حسابی سر برده.


اممم دیگگگگه همین دیگه. فعلا ...


پ.ن: پریروز کوکو سیب زمینی درست کرده بودم فوق العاده خوشمزه شده بودن. مزه اسنک میدادن. جاتون خالی. امروز هم دارم ماکارونی درست می کنم. به همراه ته دیگه سیب زمینی مخصوص


پ.ن2: راستی من هنوز در عجبم که 27 اردیبهشت چه خبر بوده که توی همون یک روز وبلاگ من 3087 بار بازدید داشته؟! شما یادتون نیست چه خبر بوده اون روز که من انقدر در عرصه نت مهم شده بودم؟

 

نظرات 9 + ارسال نظر
ویدا یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:29 ب.ظ

حوصله ما هم سر رفته.ای دی

همیشه وقتی این چیزا رو میشنوم از دانشجوهای فنی و مهندسی خیلی خوشحال میشم که رشته انسانی بودم. خدایا شکر.
چه دردسرایی!!!! وای من ...ای وای من
من تو کل چهار سال نشد یه بار کارم گیر یه استاد بیفته یا تابستون دنبالشون باشم و...
خدایا شکر...
هی گفتی یه شورابیل داریم حالا دیگه اونم نمیری.

۲۷ اردیبهشت ربطی به تز اردیبهشت بزرگوار نداشت که من اخرش نفهمیدم به کی باید مبارک باد بگم. ای دی
فعلا همین دیگه

ما هم خوشحالیم که شما خوشحالید که ما خوشحالیم
آره والا ! یه شورابیل می رفتیم! اونم الان پایه ندارم هیچ جا برم. همش تو خونه ام
همین دیگه . بای بای

خانوم معلم یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:31 ب.ظ

خداوند صبر عنایت کناد


آخی
خیلی وقت بود این آیکن رو نذاشته بودم.دلم تنگش شده بود

عوضش دیگه خونه رفتن حسابی بت می چسبه :دی

ممنون. خدا به همه دانشجوها صبر بده
آره راست میگی. خیلی وقت بود نذاشته بودی
حالا بریم ببینیم می چسبه یا نه

! دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ق.ظ

شنده جان منده جان... تو هم ترک شدی دیگه؟!
"بوده باشم" دیگه چه صیغه ایه؟؟؟!!


سلااااااااااااااااااااام. این وراااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
چه کنم دیگه. یک ساله اینجام این جوری شدم. حساب کن یه ساله دیگه هم قراره اینجا باشم دیگه چی از توش در میاد

! دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:50 ب.ظ

حساب کن قرار باشه کلا موندگار شی وسط ترکا دیگه چی از توش در میاد!

آی آی آی

آرام جان دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 ب.ظ http://aram-jan.blogfa.com

سلام!
شرمندم کردی آقا احسان!
خدا رو شکر که خوب شدی!
ان شالله پروژه ها و پایان نامه ات رو به خوبی انجام بدی و تموم شه!
من به روزم!

سلام. این چه حرفیه. خداییش از کمکت ممنونم
اون سرگیجه بد جوری اذیتم میکرد
خوشحالم که شما بودین و راهنماییم کردین

دخترک چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:43 ق.ظ http://yadam-hast.blogfa.com

اسم برنامه نویسی که میاد این شکلی می شم: متنفرم ازش مردم تا دفعه دوم پاسش کردم.
پروژه ی ساخت برمی داشتی بهتر نبود؟؟

3087 بازدید در یک روز؟؟ شاید وبگذر قاطی کرده.
امیدوارم بهترین نمره رو از پروژه هات بگیری. دلم واسه استرس امتحان و پروژه و شب نخوابی تنگ شده


ولی من برنامه نویسی دوست دارم
پروژه های عملی دردسر های خاص خودشون رو دارن که تا واردش نشی نمی تونی خوب حس کنی.
خرابی دستگاه و گیر نیومدن لوازم به خاطر تحریم و ... تنها بخشی از مشکلاتشه. البته مال منم یه بخش عملی داره که امیدوارم به خیر بگذره

آره شاید قاطی کرده.
ممنون

آرام جان پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:32 ب.ظ http://aram-jan.blogfa.com

سلام
خوبی؟
دزفولی آیا؟
خوش بگذره بهت
یه سر زدی نت به پیش ما هم بیا

آرام جان یکشنبه 26 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ب.ظ http://aram-jan.blogfa.com

سلام!
خوبی؟
دارم فکر میکنم بعد از مدتها دوستان صمیمی رو دیدن چه حالی میده!
من که از این لذت کملا دورم چون دوست صمیمی ندارم
بهت خوش بگذره!

آرام جان دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:10 ب.ظ http://aram- ajan.blogfa.com

سلام!
خوبی؟
من از شیراز خاطرات خوشی دارم
خوش باشی

سلام. مرسی
منم خاطرات خوشی داشتم این چند روز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد