دوران خدمت

خیلی وقته مطلب تازه ای ننوشتم. میشه گفت تقریبا وبلاگم به مکان متروکه ای تبدیل شده که هر از گاهی شاید رهگذرهای سابق، از کنارش رد شن و بگن: ئه! این وبلاگه! یادش به خیر، یه زمانی تند تند به روز میشد.


واقعا آدم متوجه نمیشه کی و چطور اون قدر گرفتار میشه که دیگه وقت واسه این چیزا نداره. آخرین مطلبی که نوشتم مال 3 روز قبل از اعزامم به خدمته و الان 130 روز از خدمتم میگذره!! برای من که خیلی سریع گذشت.


اتفاقات این چند وقت خیلی جور و واجور بود و فقط می تونم تیتر وار چندتاییش که خاطرم مونده رو بگم.


اعزام به خدمت با دست شکسته و توی گچ

باز کردن سرخود گچ دستم بعد از 10 روز و گذروندن بقیه دوره آموزشی با دست توی مچ بند

روزهای سخت ابتدای دوره آموزشی و روزهای خوش خدمت تو ماه رمضون که هیچ کس کاری به کارمون نداشت

اردوی طاقت فرسای 5 روزه و 4 شبه آخر دوره آموزشی و تجربه هایی به معنی واقعی کلمه، "تازه"!

رژه اختتامیه و فریادهای خوشحالی بچه ها از ترخیص


رفتن به تنگ 5، نقطه ای نا آشنا و عجیب، برای گذروندن دوره امریه سربازی توی سد بختیاری

هوای گرم، غذای بد، کارگری کردن با مدرک کارشناسی ارشد و سوختن توی آفتاب

نبود آنتن موبایل، دوری از اینترنت، دوری از شهر، خانواده، تمدن


پیگیری های فوق العاده زیاد برای جابجا شدن به یه پروژه دیگه

و بالاخره درست شدن کار جابجاییم و اومدنم به تهران برای پروژه خط 7 مترو :)

و اگه خدا بخواد، شروع کارم از فردا توی کارگاه جدید، با کلی انگیزه و روحیه تازه.


جزئیات اتفاقات چند ماه اخیر خیلی بیشتر از اونیه که بشه نوشتش. ولی سعی می کنم از این به بعد تا جایی که بتونم زود زود و با پست های کوتاه، دوباره وبلاگ رو زنده کنم. 


پس، فعلا... 


نظرات 1 + ارسال نظر
دخترک جمعه 17 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:41 ب.ظ http://yadam-hast.blogfa.com

به به !! رسیدن بخیر
عجب جای دور افتاده ای بودی. خدا رو شکر که کارت عوض شده. مسلما کار تو پروژه ی مترو بهتر از اون دشت و بیابونه. ایشالا چشم رو هم بذاری تموم می شه و بر می گردی خونه. امیدوارم خوش شانس باشی و زود بتونی بری سر کار.
بهر حال آرزوی موفقیت دارم برات.

سلامت باشی.
آره خدا رو شکر.
ممنون.
تو هم موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد