هنوز ۴ ساعت از اعلام نتایج نگذشته که نگرانی های مامان شروع شده:
- اگر آزاد تهران قبول شی خوب خیلی بهتره. دیگه خیال منم راحته. میری پیش محسن (داداشم) ...
- لباسای زمستونه ما که به درد اونجا نمی خوره. هوای اونجا خیلی سرده. خاله ات تازگی اونجا بودن ...
- آخرش یه برنج پختن هم یاد نگرفتی. چقدر هی گفتم بیا یاد بگیر...
- حالا نتیجه آزاد رو کی می زنن؟
- حالا بری خونه سوت و کور میشه... چی کار کنیم ما؟
- نمی شد همین جا قبول شی ؟ راحت سر جای خودت ؟ خونه آماده ! غذا آماده ...
...
از اون ور بابا:
- خیلی عالیه فردا برو دنبال کارای مدارک دانشگاه. از اون ور برو ترمینال ببین وضعیت بلیط چجوریه
- دخترای اردبیلی هم خوشگلن. محسن که جای خوبی بهمون نشون نداد. شاید احسان یه کاری کرد
...
این وسط بحث هایی که بین بابا و مامان هم میشه در نوع خودش جالبه. مامان هی می خواد وضعیت رفاهی رو بهتر کنه و بابا هی می خواد من رو مرد کنه. باید ببینیم کی برنده میشه
برو حالش رو ببر
خدایشش خیلی حال کردم وقتی خبر قبولی تو و مسعود رو شنیدم. از ته دل خوشحال شدم رفیق.
قربونت برم جیگرطلا
خودم امشب مردت می کنم
کردا هم اول مهر تو رو مرد می کنن

چه شود؟! مردی که مسعود بخواد بسازه!
salam khobi?ajab webloge bahali dari
be manam sar bezan
rasti age tabadole link mikoni mano ba onvane shahre sargami va download (be farsi) link kon badesh linketo befrest baram
montazeretam
bia forum ham nazar bedeha
چرا نیومدی مردت کنم؟
از تاریکی می ترسیدی؟
یعنی تو میخوای مامانو تنها بذاری؟!


بچه بد ...
خوب یه سال بمون پشتش همینجا قبول شو!
اصن درس میخوای چیکار ...