زلزله اومده!!!

تقریبا ساعت 11.5 شب بود. اعضای خونه خوابیده بودن و من تنها نشسته بودم پای کامپیوتر و داشتم توی نت یه چرخی می زدم که ناگهان احساس کردم یه چیزی داره تکون می خوره.

اولش فکر کردم مثل همیشه یه کامیونی چیزی از تو کوچه داره رد می شه و طبق معمول شیشه های اتاقم داره تکون می خوره ولی انگار این دفه قضیه فرق داشت. نه تنها شیشه های اتاقم، بلکه میز و صندلی و چوب لباسی و چیزای دیگه هم داشتن تکون می خوردن. به خودم که اومدم دیدم خودم هم دارم تکون می خورم. فوری گفتم: یعنی زلزلسسسسسسسس؟!!!

ما که تو مدرسه که بودیم از این مانور های زلزله برامون نذاشته بودن که یاد بگیریم این وقتا چیکار کنیم. ولی خوب شنیده بودیم این جور وقتا باید بری زیر میز و گوشه دیوار و بین چهارچوب در که امن تره. ولی خوب تو اون لحظه هیچ کدوم اینا یادم نمیومد که. فقط داشتم با خودم می گفتم چه جالب! تا حالا زلزله ندیده بودم

نمی دونستم چیکار کنم. نمی دونستم قراره شدت لرزش ها بیشتر بشه یا کمتر. نا خودآگاه صدا زدم: مامان، بابا، پاشید داره زلزله میشه.

اونا هم فوری پا شدن اومدن بیرون. داداش کوچیکم هم خودش بیدار شده بود. اون هم لرزش رو احساس کرده بود. بابا و مامان که لرزش رو حس نکرده بودن گفتن شاید خیالاتی شدی؟ تو همین فکر بودم که با اومدن اس ام اس مسعود : " ویبره رو حال کردی؟ " مطمئن شدم که انگار یه خبرایی هست... انقدر تلویزیون از زلزله هایتی و تخریبش گفته بود که ما هم نگران شدیم. البته اون شب دیگه توی دزفول زلزله ای نیومد ( یا حد اقل من چیزی احساس نکردم ) ولی این طور که اخبار می گفت توی اندیمشک که محل اصلی زلزله بوده تا صبح 14 بار زلزله اومده که قویترینش 4.9 ریشتری بوده. نتیجه لرزه های اون شب بی خوابی زدن به سر آدم بود و بس و البته فکر هایی که بعدش توی سرم اومد:

یه لحظه فکرش رو کردم اگر زلزله اومده بود و ما مثلا خواب بودیم و زبونم لال یه طوریمون شده بود تکلیف این همه وقتی که گذاشته بودیم و برای کنکور درس خونده بودیم چی می شد؟ ما تازه با مسعود می خواستیم دو تایی با هم پله های ترقی رو طی کنیم. ما تا دکتراش رو هم برنامه ریزی کرده بودیم که کجای بریم و درس بخونیم. خیلی بد می شد اگر این طور ناکام از دنیا می رفتیماااا. مگه نه ؟!

تازه از اینا گذشته علی می خواست یه بار دیگه بهمون شام پیتزا بده

دوست داشتم یه بار دیگه رو پیتزام فلفل سیاه بریزم و از طعم بی نظیرش لذت ببرم

با مسعود می خواستیم بعد از کنکور دوباره بریم ورزش کنیم و اگر چه الانشم خوشتیپیم و خوش هیکل بزنم به تخته، ولی خوشتیپ تر و خوش هیکل تر بشیم.

قرار بود بالاخره بعد از چند ماه، کنکور رو که دادیم یه دستی به سر و روی ماشین بکشم و ببرمش تعمیرگاه بالاخره

و 1000 تا کار دیگه که می خواستم انجام بدم و اگر زلزله شدیدتری میومد واقعا ناکام می موندم

تازه از همه مهمتر اگر من می مردم شما بدون من دق می کردین حتما

دایره های ستاره دار



این چند وقته که از وسطای مرداد تا حالا مشغول درس خوندن واسه کنکور هستم، یه جورایی کل زندگیم شده درس خوندن و فکر کردن به کنکور و نتیجه اون. صبح پا میشم میشینم پای درسام تا ظهر بشه و ناهار بخورم. بعد از ناهارم اگر خوابم بیاد که یکم می خوابم و اگر نه که دوباره می شینم و درس می خونم تا عصر و بازم یه آنتراک و دوباره درس و درس و درس...

البته باید اعتراف کنم که دیگه مثل اوایل انرژی برام نمونده و یه مقدار خسته شدم و بیشتر به خودم استراحت میدم...

دیگه چیزی تا کنکور نمونده. 1 ماه دیگه کنکور رو میدیم و خلاص میشیم بالاخره.

داشتم به تاثیر کنکور و درس خوندن زیاد فکر می کردم که چشمم به دفتر چکنویسم افتاد ( بعد از تموم شدن برگه های آچار باطله، به سراغ دفتر پاک نویس سال های قبل داداش کوچیکم میرم و از اون ها برای حل مسئله و چکنویس کردن استفاده می کنم ).

نمی دونم برای شما پیش اومده یا نه، موقعی که فکرتون مشغوله یه جای دیگه غیر از درسه، و یا موقعی که دفتر و دستکتون جلوتونه و یهو تلفن زنگ می زنه و مشغول حرف زدن میشید ناخودآگاه توی کاغذی که جلو روتونه نقاشی کنید یا چیزی بنویسید؟

برای من که زیاد پیش میاد. تازه برای خودم جالبه، موقعی که تلفن رو قطع می کنم یا افکارم دوباره متمرکز میشه از شکلایی که کشیدم تعجب می کنم بعضی وقتا.

قبلنا یادمه این جور وقتا (بیشتر موقع حرف زدن با تلفن) تند و تند توی کاغذهام گل می کشیدم. یه دایره، 4 تار بیضی دورش، یه شاخه و دو تا برگ و همین شکل رو بار ها می کشیدم

یه مدت توی این جور مواقع کاغذ رو پر از امضا می کردم

یه مدت بعدش دایره های تو در تو می کشیدم و هی با خودکار پر رنگشون می کردم

حالا که دقت می کنم می بینم فقط یه شکل رو دارم می کشم و از 40 صفحه دفتر چکنویسم، 17 صفحش پر شده از این شکلا و اونم چیزی نیست جز یه دایره که توش هم یه دونه ستاره می کشم. این علامت رو معمولا کنار تست هایی میذارم که حلشون سخته و یا بلدشون نیستم.

برای خودم که خیلی جالبه. نمی دونم کشیدن این شکلا دقیقا چی رو نشون میده. شکلایی که عموما ناخودآگاه روی کاغذ میان. آیا دارن جهت گیری ذهن رو توی یه دوره زمانی خاص نشون میدن یا کلا سیر تغییرات ذهن و از این جور حرفاس؟ من که بلد نیستم از این حرفای فلسفی بزنم. شما چطور تفسیر می کنید این موضوع رو؟

اصلا برای شما پیش اومده همچین چیزی؟

نکنه من دارم خل میشم؟

گارانتی مادام العمر...



تقریبا 1 سال و اندی پیش بود که یه روز بعد از ظهر داداشم از تهران تماس گرفت و گفت رفته بازار کامپیوتر. گفت که فلش 8 گیگ رو 16 تومن میدن. منم کلی ذوق کردم و گفتم برام بخره. یکی دو هفته بعدش که اومد دزفول، فلش رو بهم داد. از این فلش های ترنسند بود. اون موقع توی دزفول همین فلش رو 25 تومن میفروختن. منم کلی خوشحال بودم از این خرید خوبی که انجام دادم ولی...

خوشحالیم خیلی طول نکشید. یه روز که فلشم رو برده بودم خونه دوستم و داشتم روش فایل کپی می کردم یهو وسط کپی کردن فایل ها یه ارور داد که The disk is write protected و دیگه از اون پیغام به بعد نه می شد چیزی روی فلش کپی کرد نه چیزی رو پاک کرد. نه می شد فلش رو فرمت کرد. خلاصه یه ضد حال اصاصی خوردم اون روز. هر چقدر هم سعی کردم نتوستم فلش رو فرمت کنم. از فرمت کردن توی ویندوز بگیر . . . تا استفاده از سی دی بوت و دستور های CMD . هر چی توی نت هم گشتم چیزی عایدم نشد. دست اخر هم یه ایمیل زدم به شرکت ترنسند و ازشون پرسیدم که چه باید کرد؟! اونا هم بعد از چند رو جواب دادن و یه برنامه به اسم Jet flash recovery دادن بهم و گفتن این رو امتحان کنم شاید درست شه. که متاسفانه انگار بس که من رو این فلش کار کرده بودم تا بتونم فرمتش کنم، فلش خراب شده بود و این برنامه جواب نمیداد.

خلاصه از اون جایی که این فلش های 3 بار گارانتی تعویض دارن، و از اون جایی که دوستم هفته بعد از اون ماجرا داشت می رفت تهران، گفتم بیا این فلش من رو ببر و برام عوض کن. اونم قبول کرد و فلش رو برد. از شانس خوب من، توی تهران برای دوستم یه مشکلی پیش اومد و مجبور شد 2 روز بعد برگرده. وقتی برگشت فلشم همراهش نبود. وقتی پرسیدم کجاس؟ گفت که فلش رو خونه پسرخاله اش گذاشته تا او نسر فرصت ببره عوض کنه. باز امیدوار بودم تا اینکه روز ها و هفته ها و ماه ها گذشت و خبری از تعویض فلش من نبود و ظاهرا پسرخاله دوستم گرفتار تر از این حرفا بود که وقتش رو برای تعویض فلش من هدر بده.

خلاصه به دوستم گفتم سری بعدی که میری تهران فلش رو بگیر بیار دزفول. می برم پیش یکی از همین مغازه هایی که فلش ترنسند میفروشن میگم برام بفرسته گارانتی. اونم قبول کرد و فلش رو آورد.

از اون جایی که من اصولا آدم زرنگی توی این کارا نیستم، فلش مذکور یه چند ماهی روی میز کامپیوترم مونده بود و همین طور خاک می خورد. منم که بعد از اون ماجرا یه فلش 4 گیگ خریده بودم و فعلا نیازی به فلش 8 گیگ نداشتم، عجله ای برای عوض کردنش نداشتم(آخه گارانتیش هم مادام العمره مثلا).

تا اینکه یه هفته پیش موقعی با ماشین توی خیابون بودم چشمم به یه مغازه خورد که نوشته بود نمایندگی فروش فلش ترنسند. با خودم گفتم چه خوب. میارم اینجا عوضش می کنم.

همه چیز به نظر خوب میومد. من هم فلش و برگ گارانتی رو برداشتم و بردم اونجا و گفتم که این مشکل رو داره و می خوام برام تعویض کنید.

فروشنده هم یه نگا به من و فلش و برگ گارانتی انداخت و گفت:

این برگ گارانتی که مال مدل V30 و فلش تو مدل V10. برو برگ گارانتی خودش رو بیار!!

من که حسابی جا خورده بودم، گفتم خوب من این رو از تهران خریدم و این برگه رو دادن به من و ...

ولی فایده ای نداشت. می گفت که با این برگه عمرا فلشت رو برات عوض نمی کنن

این شد که بعد از 1 سال و اندی متوجه شدم که فروشنده تهرانی عجب کلاهی سرمون گذاشته و نتیجتا هیچ کاری از من بر نمیاد جز این که یه نخ به فلش آویزون کنم و وصلش کنم زیر آینه ماشین به جای عروسک و جا کلیدی و از این جور چیزا ...

نتیجه اخلاقی: قطعات کامپیوتری رو همیشه از توی شهر خودتون بخرید و موقع خرید چشماتون رو خوب باز کنید ...


شیرین جون !

نمی دونم چند نفر شما تا حالا برنامه Top Cut شبکه Gem رو دیدید؟ یه برنامه هست که یکشنبه شب ها ساعت 9.5 پخش میشه و یک فیلم نسبتا خوب پخش می کنه. این برنامه نکته های دیگه ای هم توش داره که اون رو از یک برنامه معمولی که فقط فیلم پخش می کنه متمایز می کنه و از اون جمله میشه به حضور یک مجری متشخص توی برنامه اشاره کرد!

این مجری محترم قبلا یه خانوم خوش صحبت و خوش بر و رو (البته به زور آرایش) به اسم شیرین خانوم بود که البته ما شیرین جون صداش می کردیم، که البته ناگفته نماند که مدتی هست که دیگه توی این برنامه مجری گری نمی کنه و یه خانوم دیگه به جاش اومده که البته کارش به خوبی شیرین خانوم نیست.

اگه تا حالا تاپ کات رو دیده باشید حتما می دونید که روال برنامه این طوری بود که اول شیرین جون میومد و یه خلاصه ای از فیلم به همراه اسم کارگردان و بازیگرا و ... می گفت و بعدش هم فیلم شروع میشد. بعد در خلال فیلم، مثلا هر 3 ربع 1 بار، فیلم رو قطع می کردن و شیرین جون میومد و اون بخش از فیلم که پخش شده رو توضیح می داد تا اگه کسی فیلم رو متوجه نشده، حالا متوجه بشه. و انصافا انقدرررر هم با احساس فیلم رو تعریف می کردکه اصلا آدم ترجیح می داد تلویزیون رو خاموش کنه، موقعی که شیرین جون میاد، روشن کنه و نقل فیلم رو از زبون شیرین جون بشنوه.

خوب حالا چند وقتی از نبود شیرین میگذره ولی با این حال ما چیزی رو از دست ندادیم. اگر گفتید چرا؟! چون یه شیرین جون دیگه پیدا کردیم!!

ادامه مطلب ...

اتوبوس کج

از اونجایی که من به همه چیز گیر میدم امروز که داشتم از داشنگاه بر می گشتم اتوبوسی که داشت از جلوم رد میشد توجهم رو حسابی جلب کرد. این اتوبوس یه جوری بود

خیلی کج بود !!

منم با سرعت کمربرندم رو توی سرعت ۸۰ کیلومتر بر ساعت باز کردم و موبایلم رو از جیبم بیرون آوردم که ازش عکس بگیرم

کلی گاز دادم تا برسم به اتوبوس و این عکس ها رو بگیرم




حالا فکر می کنید علت این کج شدگی چی بوده؟
با سرعت رفتم کنار اتوبوس تا علت رو جویا بشم

بله

این اتوبوس، اتوبوس حاوی دانشجوهای دختر دانشگاه آزاد بود که به علت اینکه همه میان لب پنجره که بیرون رو نگاه کنن و حالا یه دستی واسه ماها تکون بدن و از این صحبتا به یک طرف کج شده بوده...

خوب دیگه، دیسکانکت کن برو سر درس و مشقت