کلیپ های تصویری سری دوم

سلام

اینم سری دوم کلیپ های تصویری. امیدوارم خوشتون بیاد

برای دانلود روی لینک ها کلیک راست کنید و گزینه save target as رو بزنین:

۱. دور درجا از نوع عربیش!

http://largboy20.persiangig.com/video/Dor%20darja%20arabi.3gp

۲. بلبل سخن گو (این رو حتما دانلود کنین)

http://largboy20.persiangig.com/video/EinsteinTheBird.wmv

۳. آدم باید اینجوری از دست عزرائیل فرار کنه!

http://largboy20.persiangig.com/video/Ezraeel.3gp

۴. تا حالا گاو فوتبالیست دیدی؟!

http://largboy20.persiangig.com/video/Gav.3gp

۵. هیچ دختری نباید با پسرا کل کل کنه. میدونی چرا؟؟!!! ...

http://largboy20.persiangig.com/video/Kal.mp4

پس عروس خانوم کجا بود؟

همیشه از عروسی رفتن از این شهر به اون شهر واسه یک روز یا 2 روز، فراری بودم و هر وقت بابا، مامان می خواستن برن من باهاشون نمی رفتم. حالا یا بهونه درس بود یا اینکه حوصله ندارم و از اینا...
ولی این بار عید بود و تعطیلم بودیم و درسم که ماشالا نمی خونیم گفتیم یه سری بریم اهواز بینیم چه خبرس !؟
گفتم چند وقتیه ورزش هم نکردیم یه تکونی به خودمون میدیم تو عروسی بدنمون از این خشکی در بیاد.

خلاصه سوار ماشین شدیم و بنده هم برای نخستین بار با اجازه ددی و به رغم مخالفت های مامان و بقیه اعضای خونه نشستم پشت فرمون که تا اهواز من برونم ماشین رو...
از قضا اون روز هم باد بسیار شدیدی در دزفول و حومه می وزید که پر از خاک هم بود. توی سال چندین بار اتفاق میفته. این خاک ها از عراق بلند میشن میان اینور...
چون بابام کنار دستم نشسته بود سرعت مجاز از 140 تبدیل شد به 85 کیلومتر بر ساعت که با احتساب این سرعت بعد از 2 ساعت رسیدیم اهواز... ساعت 8.15 شب اهواز بودیم. خونه فامیلمون شهرک نفت بود. دم در ما رو نگه داشتن و صندوق ماشینمون رو هم چک کردن. خوب اشکالی نداره وظیفشون رو انجام می دن اینا هم.
رسیدیم خونه فامیلمون. یه سری مهمون اومده بود. از قضا موزیک هم به راه بود و تعدادی از بانوان گرامی مشغول امر خطیر رقص بودند ولی ما فقط صدای موزیک رو می شنیدیم و تصویر رو نداشتیم. در واقع اون قسمت از خونه برای مردها فی*لتر شده بود و با هیچ فی*لتر شکنی هم نمیشد رفت اون تو. خلاصه طبق معمول عروسی های دزفولی توی یه اتاق تعداد زیادی مرد بزرگ و کوچیک و دانشجو و کسبه و کارمند نشسته بودیم و بحث های سیاسی و فرهنگی و علمی و اقتصادی انجام می شد که در این میان بلوتوث بازیهای جوانان پر شور فامیل قابل توجه بود. اتفاقا کلی هم کلیپ تازه رسیده بود که به یه نفر هم قولش رو دادم همش رو براش آپلود کنم و بهش بدم. البته فقط به اون یه نفر میدم و به هیچ کس دیگه نمیدم.
خلاصه همین جور زمان سپری می شد. بعدش موقع شام شد و رفتیم توی حیاط که میز و صندلی چیده بودن و شام رو هم زدیم تو رگ.
بعد از یک ساعت که دوباره بحث های مختلف انجام شد همه آماده شدن که برن خونه داماد.
ما هم رفتیم. ولی اونجا هم از قضا مردها و زنا جدا بودن و چیزی عاید ما نمیشد. اگه هم می خواستی برقصی و استعداد هاتو به معرض نمایش بذاری باید وسط یه مشت سیبیل کلفت می رقصیدی که این وسط احتمال اینکه یه نفرشون قزوینی باشه زیاد بود و نمیشد رقصید و ریسکش خیلی بالا بود.
آخر شب رفتیم خونه عموم و اونجا خوابیدیم
فردا ظهر باز رفتیم خونه عروس واسه ناهار. بعدش دوباره برگشتیم خونه عموم تا شب که شد و رفتیم سالن
یه سالن بزرگ پر از میز و صندلی
رفتیم نشستیم آخر سالن
ساعت 8 بود و توی کارت عروسی نوشته بودن پذیرایی از 7 تا 11
بعد از 2 ساعت دیدیم از اون دور دورا یه نفر داره با سینی میاد
کلی خوشحال شدیم. وقتی رسید به هر نفر یه ظرف میداد که حاوی 2 عدد شیرینی + 2 عدد شوکولات + یک عدد آب میوه بزرگ بود.
از میوه هم که خبری نبود
بعد از 1 ساعت که دیگه شده بود ساعت 11 بالاخره سالا بعدش قاشق و چنگال و بعدش یه ظرف باقالی پولی سر آوردن و بعد از کلی دیگه معطلی غذای اصلی شامل یک ظرف چلو حاوی یک عدد کباب سرد + یه تیکه مرغ دادن دستمون با یه نوشابه ای که بوی پلاستیک می داد البته اضافه کنم اگه شانس میاوردی بعضی از ظرف ها یه دونه گوجه هم توشون بود

اینا رو هم خوردیم و رفتیم بیرون.
مراسم تموم شد.
نه عروس رو دیدیم
نه حتی یه دختری چیزی از جلومون رد شد یه سوتی چیزی براش بزنیم
آخرش هم با ماشین همون شب برگشتیم دزفول.

ببینین حق با منه نمیرم عروسی...!