سکته ناقص!

بالاخره نتایج کنکور ارشد سراسری رو 2 ساعت پیش زدن

امروز اصلا استرس نداشتم طوری که ساعت 8 شب که قرار بود نتایج رو تو سایت بزنن، داشتم سریال 24 میدیدم و با تلفنی که مسعود بهم زد یهو یادم افتاد که نتایج رو همین الان زدن

شماره داوطلبی و شماره پرونده و بقیه اطلاعات مسعود دست من بود. واسه همین من قرار بود براش چک کنم. می خواستم موقع دیدن رتبه یکم اذیتش کنم ولی از لحن جدی ای که پشت تلفن داشت ترسیدم.

به درخواست خودش اطلاعاتش رو برای یکی از دوستامون هم فرستادم و دو نفری داشتیم سعی می کردیم کارنامه مسعود رو در بیاریم.

حدود 45 دقیقه گذشت و من همچنان نتونستم سایت رو باز کنم. همون موقع بود که میالد تماس گرفت و گفت که امید رتبه مسعود رو در اورده و بهش گفته. رتبه نسبتا خوبی هم شده بود. با رتبه 1154 میشه چند تا دانشگاه خوب رو قبول شد. اونم روزانه!

بعد از اون سعی کردم کارنامه خودم رو ببینم ولی همچنان سایت باز نمی شد. ساعت 9:30 بود و من هنوز کارنامه ام رو ندیده بودم. اگر چه توی تموم روز استرس نداشتم ولی اون موقع دست و پام حسابی یخ کرده بود. اطلاعات من از قبلا دست یکی از دوستام بود.

اول بهم اس ام اس داد و رتبه ام رو پرسید. ولی بعد از اینکه من جواب دادم که سایت برام بالا نمیاد بدون اینکه به من اطلاع بده کارنامه ام رو نگاه کرده بود. وقتی ازش رتبه ام رو پرسیدم این طور جواب داد:

بدون سهمیه : 2143. با سهمیه : 2130

با خوندن این اس ام اس انگار دنیا رو سرم خراب شد یهو!!

هنگ کرده بودم !! نمی دونستم چیکار کنم!! داشتم دیوونه می شدم! آخه درصدهای من و مسعود به هم نزدیک بود و انتظار 1000 رتبه اختلاف رو نداشتم اصلا!!

تو همین فاصله 4 تا از دوستام هم با تماس و اس ام اس از رتبه ام خبردار شدن!

تو همین حال بد بودم که دوستم اس ام اس داد و گفت اگر می خوام کارنامه ام رو برای ایمیل کنه

من هم سریع رفتم و ایمیلم رو چک کردم!!

قسمت جالبش اینجا بود. وقتی کارنامه ام رو دیدم فهمیدم رتبه ام 1386 شده نه 2143 !!! قضیه از این قراره که رتبه ما توی 8 تا گرایش زده میشه که ما فقط گرایش 2 و 3 و 4 برامون مهم بود و این دوست من ندانسته رتبه گرایش 1 رو برام نوشته بود که مربوط به ساخت و تولید میشد!! بایدم رتبه اش می شد 2143 چون 2 تا درسش رو سفید گذاشته بودیم!

این فکر می کنم بد ترین اتفاقیه که توی روز اعلام نتایج کنکور می تونه برای یه نفر پیش بیاد!!

اول 2 تا سکته ناقص بزنی بعد رتبه واقعیت رو ببینی!

حالا آبرو ریزی رو هم باید جمع می کردم. واسه همین بلافاصله با همه دوستام تماس گرفتم و رتبه ام رو تصحیح کردم!!

البته این رتبه هم خیلی امیدوار کننده نیست. شاید بشه شبانه دانشگاه چمران رو باهاش قبول شد. هنوز ایناش رو نمی دونم ولی خوب! لااقل یه ذره میشه آبرو رو باهاش حفظ کرد!

2143 کجا و 1386 کجا!!

هنوز توی شوک رتبه ام هستم و سرم حسابی درد می کنه !

امیدوارم برای شما این اتفاق ها پیش نیاد...!

زنده باد آزادی

بالاخره کنکور آزاد رو هم دادیم و پرونده کنکور تا چند سال دیگه و یا شاید برای همیشه بسته شد!

روز جمعه 24 اردیبهشت قطعا یکی از به یاد موندنی ترین روزهای عمر من بوده و در آینده هم خواهد بود.

از روز دوشنبه هفته گذشته ساعت 11 صبح که کارت های ورود به جلسه رو روی سایت دانشگاه آزاد زدن، مشخص شد که کنکور گروه مکانیک روز جمعه هست. تنها ضد حالی که خوردیم این بود که حوزه امتحانی من و مسعود توی دو تا دانشگاه مختلف افتاده بود. من حوزم علوم و تحقیقات بود و مسعود تهران مرکزی.

بلیط مسعود برای همون روز دوشنبه بود و بلیط من و بابام برای روز سه شنبه. یه جورایی از همون روز دوشنبه دیگه حس و حال درس خوندن هم نداشتم و وقتم رو بیشتر با کامپیوتر میگذروندم.

فردای اون روز یعنی روز سه شنبه ساعت 4 از خونه حرکت کردیم و رفتیم راه آهن. خوشبختانه حرکتمون هم بدون تاخیر بود. همه چیز خوب بود جز سیستم تهویه قطار که اصلا خوب کار نمی کرد. بعد از کلی اعتراض مسافرای قطار و اومدن رئیس قطار، رئیس قطار با گفتن این مسئله که دمای داخل قطار رو اندازه گرفتیم و هنوز به 35 درجه نرسیده و خسارتی بهتون تعلق نمیگیره آب سردی روی همه ریخت. تازه خبر دار شدیم که سیستم تهویه سالن 10 کلا از کار افتاده و باید خدا رو شکر کنیم که ما هنوز یه مقدار هوای خنک گیرمون میاد!

خلاصه اون شب گرم رو توی قطار به عشق کنکور سپری کردیم و فردا ساعت 6.5 صبح به تهران رسیدیم و یه راست رفتیم خونه.

تا روز جمعه همش توی خونه بودم به جز یک باری که برای شام به خونه خالم رفتیم جای دیگه ای نرفتیم.

البته یک روز مونده به کنکور یعنی روز پنج شنبه به همراه بابام و دوستش، و با ماشین دوست بابام رفتیم و محل دانشگاه رو پیدا کردیم. چه دانشگاهیه!! باید ببینید! خیلی با کلاسه خداییش! قله کوهه! دور و ورش هم همش دار و درخته. چسبیده به منطقه فرحزاده. توی شمال غرب تهران.

روزای قبل از کنکور رو کاملا بدون استرس سپری می کردم ولی شب قبل از کنکور یکی از بدترین شبای زندگیم بود. از ساعت 11 که خوابیدم هر نیم ساعت 1 بار از خواب می پریدم و سراسیمه به ساعت نگاه می کردم و فکر می کردم که دیرم شده. تا صبح همین شکلی بود. آخرین باری که از خواب پریدم ساعت 5:30 صبح بود که دیگه بعد از اون نخوابیدم.

بابای مهربونم هم پاشده بود و بساط صبحونه رو برپا کرده بود. نون گرم و تخم مرغ سرخ شده و کره و پنیر و چایی شیرین! به به !

خلاصه حسابی خوردم و ساعت 6:30 با ماشین دوست بابام رفتیم به طرف دانشگاه. ساعت 7 بود که به دانشگاه رسیدیم. از اولین نگهبان دم در محل ساختمون فنی و مهندسی رو سوال کردم و اون هم با دست یک جهت رو به من نشون داد و منم راه افتادم

همین طور سرم پایین بود و داشتم تو جهتی که نگهبان دم در گفته بود حرکت می کردم که اتفاقا یه مسیر با شیب تند 20 30 درجه بود و آدم حسابی خسته می شد. اتفاقا چند تا اتوبوس هم کنار مسیر توقف کرده بود و تعدادی رو می دیدم که سوار می شدن. ولی از اونجایی که من ورزشکار هستم و پر انرژی با خودم گفتم نه بابا ! اتوبوس برای چی؟! خودم پیاده میرم. مگه چقدر راهه!؟

همین طور حرکت می کردم که یکی از حراستی ها صدام زد:

-          آقا کجا میری؟ داوطلبی؟

-          بله. ساختمون فنی میرم

-          بیا سوار شو. نکنه می خوای کل 6 کیلومتر رو پیدا بری؟!

تازه حساب کار دستم اومد که چرا همه دارن سوار اتوبوس میشن. واسه همین علیرغم اون خصلت های ورزشکاری و اینا که گفتم به خاطر کمبود وقت من هم سوار اتوبوس شدم. 5 دقیقه بعد روبروی ساختمون فنی بودیم. واقعا از اون بالا شهر دیدنی بود! خیلی منظره قشنگی داشت. بعد از تحویل دادن موبایل رفتم توی ساختمون و صندلیم رو پیدا کردم و سر جام نشستم و منتظر گذشتن 50 دقیقه آخر مونده به کنکور شدم. تقریبا 20 دقیقه مونده به ساعت 8 دفترچه های سوال و پاسخ برگ رو آوردن.

اولین نکته جالب توی کنکور امسال، تغییر کردن تعداد سوال های هر درس از 20 به 15 بود که خودش امیدوار کننده بود که کلی وقت اضافه میاریم.

ساعت 8 شد و کنکور شروع شد. سوالای زبان رو تقریبا به راحتی جواب دادم و به جز 2 تاش بقیه رو زدم. ولی با رسیدن به سوالای ریاضی یهو شوکه شدم!!

من و مسعود توی چند هفته آخر مونده به کنکور ، کنکورهای دانشگاه آزاد 7 سال گذشته رشته مکانیک رو زده بودیم. جالبه که توی این 7 سال 90 درصد سوالای ریاضی از درس های ریاضی 1 و 2 و معادلات دیفرانسیل بود و از درس ریاضی مهندسی سر جمع 5 تا سوال هم نیومده بود. ولی امسال !! تمام سوالا از درس ریاضی مهندسی بود!!! و من هم چون با توجه به کنکورهای سال قبل وقت زیادی روی این درس نذاشته بودم خیلی شوکه شدم. ولی خدا رو شکر تونستم 9 سوال رو جواب بدم و اگر همین ها درست باشه میشه 60 % که خیلی عالیه!

بقیه درس ها هم نسبتا متوسط بود و در کل راضی بودم.

تا ساعت 12 سر جلسه کنکور بودیم و نهایتا ساعت 12 با تحویل دادن پاسخ نامه ها یه نفس راحت کشیدیم.

از همون لحظه احساس آزادی می کنم. شروع درس خوندن من برای کنکور سراسری از 15 مرداد سال 88 بود و بالاخره توی 24 اردیبهشت 89 پرونده کنکور بسته شد!!

واقعا که حس خوبی داشتم و الان هم دارم. قدم زدن توی آفتاب گرم روز جمعه 24 اردیبهشت یکی از لذت بخش ترین پیاده روی های عمرم بود! و ناهاری که بعد از رسیدن به خونه خوردم و داشتم از شدت خوردن منفجر می شدم یکی از دلچسب ترین ناهارهایی بود که تا به حال خورده بودم!!

زندههههههههههه بااااااااااااد آزااااااااااااااااااااادییییییییییییییییییی

آقای راننده یالا بزن تو دنده!


آقای رارنده یالا بزن تو دنده

می خوام برم به تهرون

ولی نمی خوام برم تلویزیون!

می خوام برم دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات و فناوری

بله...

دیگه نوبتی هم باشه نوبت کنکور آزاده

هفته دیگه کنکور کارشناسی ارشد آزاد برگزار میشه

ما هم که کلاسمون خیلی بالا بود و سطح علمیمون خیلی بالاتر از دانشگاه دزفول و واقعا دیدیم که اگه اینجا بمونیم استعدادهامون حروم میشه و عرصه های پیشرفت و ترقی در اینجا به اندازه کافی برای ما گسترده نیست ژله های ترقی کوتاه تر از اونیه که به درد ما بخوره ۴ ماه پیش تصمیم گرفتیم و دانشگاه آزاد تهران واحد علوم تحقیقات رو به عنوان انتخاب اولمون در نظر گرفتیم

خلاصه این یه هفته باقی مونده رو باید حسابی جمع بندی کنیم و آماده شیم برای کنکور

واسه همین تا دو هفته دیگه من در عرصه وبلاگ نویسی حضور نخواهم داشت

گرچه می دونم خیلی دلتون برام تنگ میشه ولی خوب چاره ای نیست

یکم تحمل کنید زود بر می گردم

کنکور هنوز معلوم نشده چه روزیه

ولی کلا کنکور ارشد امسال توی روزهای ۲۳ و ۲۴ و ۲۵ اردیبهشت برگزار میشه

خلاصه تا ۲۵ ام تهرانیم

اگر کسی خواست ما رو توی تهران ببینه می تونه تو بخش نظرات بگه تا اسم اون رو توی اسکجیولرمون بگذاریم و سر فرصت ببینیمش

پس متقاضیان هر چه زودتر اعلام آمادگی کنن که زودتر سعادت دیدن ما رو بدست بیارن

تدریس خصوصی ۵ ساعت ۱۴۰۰ تومان!

بعضی وقتا بعضی چیزا توی بعضی شرایط روی بعضی از افراد تاثیراتی داره که حاضرن بعضی کارها رو برای دست آوردن اون چیز انجام بدن. حتی بعضی از کارهایی که شاید بعضی از افراد با شرایط خیلی بهتر از اون هم راضی نشن اون کارها رو انجام بدن و شاید هم برعکس بعضی افراد پیدا بشن که توی بعضی شرایط که حتی بدتر از بعضی از شرایط حالت اوله بعضی از اون بعضی کارها رو برای رسیدن به بعضی از اون بعضی چیزاها انجام بدن. (اوووف چه فلسفی شد)

توی این پست می خوام یکی از اون بعضی ها رو بهتون معرفی کنم.

بعضی افراد هستن که بعضی کارها رو برای بعضی مقاصد انجام میدن. مثلا بعضی ها در ازای انجام دادن بعضی کارها انتظار سود آوری مالی دارن.

بعضی ها هم هستن که در ازای انجام بعضی کارها انتظار سود آوری معنوی دارن و به بعضی از مزایای دیگه که بعضی هاش می تونه مزایای مالی باشه توجهی ندارن.

پس کلا بعضی ها جزء دسته یک و بعضی ها جزء دسته دو هستند.

حالا بعضی ها وجود دارن که البته تعدادشون خیلی کمه و اون بعضی افراد، افراد نادری هستن که این وسط نه به دنبال پول و نه به دنبال سود معنوی بلکه به دنبال دسته دیگری از سود آوری هستن. و اون دسته افراد دنبال چیزی نیستند جز: بستنی یخی!

بله درست شنیدید! بستنی یخی!

ادامه مطلب ...

شب جمعه !

جمعه ساعت 03:30 بامداد

-          دیگه نمی تونم ... دیگه بسه ... الان 6 ساعته که داریم این کارو انجام میدیم ...

-          تحمل کن ... چیزیش نمونده ... الان تموم میشه ...

-          نمی تونم ... انگشتام درد گرفته ... دارم ضعف می کنم ...

-          ...

ماجرا مال مدت ها قبل بود. خیلی وقت بود حرفش رو می زدن. یکیشون که می گفت سه ماهه تو فکر انجام این کاره. ولی اون یکی تنها نزدیک به 1 ماه بود که از قضیه خبر داشت. البته اونم نه به این شکل!

این طور که خودش می گفت از سه ماه قبل منتظر همچین شبی بود تا خونشون خالی بشه و بتونه کاری که می خواد رو انجام بده.

هیچ وقت روش نشد به طور مستقیم ازش بخواد که اون هم اون شب بیاد خونشون و اون کار رو انجام بدن ولی همیشه سعی می کرد به طور غیر مستقیم طوری وانمود کنه که به اون کار نیاز داره. ولی طرف مقابلش ساده تر از این حرفا بود که بخواد به نقشه زشت اون پی ببره...


ادامه مطلب ...