پمپ هیدرولیک

چه خوبه آدم همیشه:

یارش کنارش باشه؟! نه بابا. می خوای چیکار کنی مگه ؟!

همه روز ها براش 3 شنبه باشه سجاد براش ساندویچ بخره؟! نه بابا. زشته. چه آدمی هستی ها
دندوناش رو قبل از خوابیدن مسواک بزنه و مامان و باباشو بوش کنه شب بخیر بگه بره لالا کنه ؟! اه اه اه. برو اون ور بچه سوسول
درسش رو سر وقت بخونه تا برای شب امتحان تلنبار نشه رو دستش؟! نه بابا. خرخونی بدبخت؟! خجالت بکش. درس واسه شب امتحانه. اونم واسه ما مهندسای سال آخری
...
چه خوبه آدم همیشه وقتی کاری رو انجام میده، سعی کنه اون کار رو به بهترین شکل ممکن انجام بده تا در آینده از عواقب اون کار نه خودش متضرر بشه نه دیگران.(چه با کلاس حرف می زنم. مگه نه؟!)
از اونجایی که مدتیه ماشین دست منه و فقط من توی خونه از ماشین استفاده می کنم، وظیفه رسیدگی به کارای ماشین و تعمیراتی اگر نیاز داشته باشه به عهده منه. تازگیا ماشین یکم ساز مخالف میزد. اول از خراب شدن جلو بندی شروع شد که 2 هفته پیش بردم تعمیرگاه یه صبح تا ظهر اونجا بودم تا ماشین درست شد و بعدشم مشکل روغن ریزی که همین 5 شنبه گذشته باز ماشین رو برده بودم تعمیر.
تعمیرکاری که ماشین رو پیشش بردم

ادامه مطلب ...

تلاش آخر !

گاهی وقتا پیش میاد که اوضاع برخلاف میل شما و برنامه ریزی ای که برای خودتون کردید پیش میره. در این جور مواقع 2 راه وجود داره. راه اول اینه که در مقابل شرایط پیش اومده از خودتون مقاومت نشون بدید و سعی کنید اوضاع رو به حالت اولیه برگردونید، راه دوم اینه که تن به یه مسئله ناخواسته بدید و همراه با جریان آب شدید رودخونه به پایین دست برید تا جایی که آب کم عمق باشه و بتونید بیاید بیرون.
سکانس اول:
داستان ما از جایی شروع میشه که توی یک روز 3 شنبه مسعود و سجاد توی کتابخونه نشستند و دارن درس می خونن(هر دو در حالت گوگولی مگولی) من و علی هم میایم توی کتابخونه و میشینیم کنارشون. یه کم که میگذره من پیشنهاد میدم که بریم بوفه من واسه همه چایی بگیرم و یه نفر دیگه هم کیک بگیره. خوب همه خوشحال و خندان چون گل های گلستان میگن ایول بریم! توی راه من یکی از بچه ها رو دیدم و باهاش برگشتم تا یه کاری رو انجام بدیم. وقتی دوباره به سمت بوفه رفتم مسعود و سجاد و علی رو ندیدم. وقتی اس ام اس دادم بهشون مشخص شد که توی محوطه نشستند. رفتم گفتم چرا اینجایین؟! ادامه مطلب ...

باور کنید من بی تقصیرم!

بعد از 3 هفته نداشتن اینترنت، امروز براتون با یه پست بحث برانگیز که واقعا نیاز به تفکر و تعمق و تامل داره اومدیم به خونه هاتون

باور کنید من بی تقصیرم. این عکس رو بابام شکار کرده با دوربین

به همتون اطمینان میدم که ما مزاحمتی برای این 2 عزیز ایجاد نکرده و این دو در کمال آرامش به اجرای فن بار انداز با رعایت فنون کشتی با در نظر گرفتن حریف 2 بنده قرمز در خاک حریف 2 بنده قرمز دوم کارشون رو ادامه دادند

پ.ن: لطفا زیاد به این عکس نگاه نکنید