یک هفته تنهایی و خود سازی!!

هفته پیش با اینکه اکثر دوستای نزدیکم به خونه هاشون رفته بودن و من اینجا تقریبا تنها مونده بودم، هفته بدی نبود. فکر می کنم تازه خیلی هم خوب بود که این فرصت یک هفته ای پیش اومد تا تنها باشم. با اینکه قبلا گفته بودم که با هم خونه ایم خیلی راحتم و مشکلی نداریم، ولی این اواخر یکم هر دومون اخلاقمون تند شده بود و یکم بی حوصله شده بودیم و سر هر چیز کوچیکی بحث پیش میومد که چندان خوشایند نبود.


این هفته ای که تنها بودم فرصت خوبی بود تا یکم اخلاق خودم رو هم درست کنم و سعی کنم اروم تر باشم و کمتر سر بعضی چیزها حرص بخورم.


هفته قبل استاد پایان نامه ام خیلی اذیتم کرد. روز شنبه و روز تولدم که گشنه و تشنه تا ساعت 6 توی آزمایشگاه گرفتارم کرد. روز یکشنبه هم همون بساط بود و از ساعت 3 تا 7 توی آزمایشگاه بودیم. خیلی هم خسته شدم. چون اون روز کلی کار انجام دادیم.


با خودم گفتم یه دو روزی از دست استاد راحتم و لااقل تعطیلات تاسوعا و عاشورا رو استراحت می کنم. ولی ...


شب یکشنبه دوستم علی رو به خونه دعوت کردم که از تنهایی در بیام و با هم باشیم. بد هم نگذشت و کلی هم تخته نرد بازی کردیم و کیف کردیم.


فردا صبحش، جفتمون خواب بودیم و من هم یادم رفته بود گوشیم رو سایلنت کنم. ساعت 9:30 استادم زنگ زد. از جا پریدم. حالا کارش چی بود اول صبحی؟!

توجه به این نکته ضروریست که در طی مراحل زیر، رفته رفته دهن من از شدت تعجب هی باز تر از قبل می شد.


-آقای مهندس، فکر می کنم داده هایی که دیروز گرفتیم اشتباه بوده و ...

-خوب استاد، حالا انشاالله چهارشنبه میریم آزمایشگاه بررسی می کنیم.

-نه خوب، هر چه زودتر این داده ها چک بشه بهتره

-خوب استاد امروز که تعطیله. انشاالله در اولین فرصت میریم چک می کنیم.

-شما رفتین ولایت؟! یا هنوز اردبیلین؟!

-والا استاد،... اردبیل هستم.

-خوب شما خوابگاه هستید یا منزل دارید؟!

-منزل داریم استاد!


کم کم قضیه داشت پیچیده میشد!!

-خوب خونتون کجاست؟!

-انتهای فلسطین...

-خوب شما آماده شید من بیام دنبالتون بریم


من همین جوری فکم باز مونده بود!!! روز تعطیل!! اونم روز تاسوعا!!! می خواست بکشوندم آزمایشگاه!!!!!


-والا استاد!! یکی از دوستام پیشمه. اگه اجازه بدین بعد از ظهر بریم.

-آخه هیات ها حرکت می کنن. به مشکل می خوریم.

-اممم...باشه استاد. پس شما برین من خودم رو می رسونم.


یعنی کارد می زدی خونم در نمیومد!! خلاصه تند تند داشتیم با دوستم یه چیزی می خوردیم که من راه بیفتم و برم و هی هم زیر لب داشتم به استادمون فحش میدادم که دیدم اس ام اس داده میگه نمی خواد بیای. من خودم سریع میرم یه چک می کنم و بر می گردم.

خیلی خوشحال شدم. واقعا ضد حال بدی بود اول صبحی.


دوستم واسه ناهار پیشم نموند و منم حال آشپزی نداشتم. ساعت 1:30 بود که در رو زدن. صابخونه بود. برام غذای نذری آورده بودن. چلو و قیمه. هر چند خوشمزه نبود و بیشتر مزه کله پاچه میداد، ولی خوب از هیچی بهتر بود. نیم ساعت بعدش هم یکی دیگه از همسایه ها در رو زد و واسمون حلوا آورده بود. انصافا عجب حلوایی هم بود. خیلی وقت بود حلوا نخورده بودم. خیلی چسبید.


ولی امسال نه تاسوعا، نه عاشورا، از خونه بیرون نرفتم. راستش دیگه دلم نمی خواد توی این مراسم شرکت کنم. انقدر توی این چند سال دو رنگی و ریا از مردم دیدم که منی که یه زمانی با هیات سینه زنی تو دزفول می رفتم عزاداری، الان دیگه دوست ندارم باهاشون همراه بشم و ترجیح میدم توی خونه بشینم.


چهارشنبه مهران برگشت. هی می گفت چقدر آروم شدی! من نبودم با خودت چیکار کردی!! امیدوارم همین طوری بمونم. تا الان که موفق بودم.


جشن تولدم هم هنوز برگزار نشده و منتظر برگشتن دوستم حامد از تهران هستیم.


کلاس زبان رو با قدرت ادامه میدیم و چند جلسه ایه که حرف اول رو تو کلاس من می زنم.


دفترچه کنکور دکتری دانشگاه آزاد و دفترچه راهنمای دولتی هم اومد. امسال منابع آزمون تغییر کرده و هر چی تا حالا خوندیم همش دود شد رفت هوا.


هوا هم دوباره سرد شده و پریروز هم یه برف حسابی اومد و همه جا رو دوباره سفید پوش کرد.




دیشب رفته بودیم کافی شاپ. یه چیز باحال توی منوش دیدیم. عکس گرفتم شما هم ببینید.





پ.ن: عاشق عکس این دختر کوچولوی روی ماکارونی شدم. عکسش رو بردیم گذاشتم روی میزم، هر روز نگاش می کنم. خیلیـــــــــــــــی نازه.


تا بعد...

نظرات 14 + ارسال نظر
فرانک دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:24 ب.ظ http://onlystarlove.blogfa.com/

سلام
خوبی؟
خدائیش عجب استاد باحالی دارین !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!کارش درست قدرش رو بدونین میخواد در آینده مهندسای خوبی بشین

عکساتم قشنگ بودن اینجا هم یه خورده برف بارید.راستی عشقتم بهت تبریک میگم هرچند عکس وا نشد ببینم دختر خانم چه شکلیه

سلام.مرسی خوبم. تو چطوری؟ نه بابا کجا استاد خوبیه! پدرمون رو در اورده. ول کن ما نیست!

عکسش خوشگله. حالا دوباره سر بزن حتما میبینیش.

رهگذر ثانیه ها دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:22 ب.ظ

سلام.خوبین؟
ظاهرا علاقه خاصی به دختر بچه ها دارین نه؟!
ایشالا یه دختر ناز گیر خودتون بیاد

خوش به حالتون که رفتیم اونجا برف میبینیم
ما که اینجا بارونم نداریم چه برسه به برف!
برف ندیده شدیم چند ساله

سلام. ممنون خوبم. شما چطوری؟ آره خیلیـــــــی دوست دارم. مخصوصا دختر بچه های اینجا به حدی خوشگلن ادم میبیندشون ضعف میره

اره برف خیلی خوبه. موندم سال دیگه از اینجا رفتم با بی برفی چه کنم!!

صبا دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 ب.ظ

سلام ممنونم منم خوبم. مرسی از محبتتون که جوابمو دادین

خواهش میکنم دشمنتون شرمنده

صبا دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ب.ظ

منوی خیلی باحالیه خلاقیت توش داد میزنه احیانا اسم این کافی شاپ چرت و پرت نبود

اره فقط منوش خوبه. ولی غذاش تعریفی نداشت. نه دیگه اسم خودش "شهر" بود. دیگه اونجوری خیلی ضایع میشد.

خرس قطبی سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:39 ق.ظ

کافی شاپ چرت پرت بوده اسمش دیگه...نه؟؟
عکس ماکارنی رو نگاه !.....حس پدرانه ات داره کم کم شکوفه میشه مهندس جان

نه اسمش کافی شاپ شهر بود. اشتباه گفتی. سوختیـــــــی :دی
حس پدرانه ام کجا بوده بااااو. دختر بچه خوشگله دیگه. کیه که دوست نداره؟
حالا این شکوفه خانوم کی هست :)) ؟

خرس قطبی سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:33 ب.ظ

منظورم شکوفا بود استاد
واسه عکس بچگیای من ضعف نمیری یعنی؟؟؟ فقط واسه نی نی های ترک؟؟

بله. بیشتر دقت بفرمایید :دی
نه خوب. واسه اونم ضعف میرفتم. اما خوب پخش زنده یه چیز دیگه است :دی

خرس قطبی سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:38 ب.ظ

shale dide lashman va tatban man mohandej mijam to ham 2ctol miji vali hano0j injo0lati nini mo0ndim ajeghe ninia ham hajtim


تو هنوز اینجوری حرف می زنی!!؟

? سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:38 ب.ظ

سلام خوبین
من خیلی دوست دارم نرد بازی کنم باید بازی جالبی باشه
من برفوسرمارو رو اصلا دوست ندارم خیلی چیز چرندییه
عکس های قشنگیه زاویه ی خوبی داره
راستش من این منو رو (چرت و پرت...)قبلا یهجا دیگه دیده بودم

اره بازی قشنگیه. من خیلی دوست دارم. کلا تو خانواده ما همه دوست دارن و بازی می کنن.
ولی من برف و سرما رو به گرمای خوزستان ترجیح میدم.
ممنون. لطف داری. چشمات قشنگ میبینه.
شما خوردی از اینا؟ خوشمزه است؟ :دی

فرناز چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:47 ق.ظ http://mochaleokhis.blogfa.com/

سلام خوبی؟
چطوری دوست قدیمی
بابا یه پا مهندس مملکت شدی رفتا
آفرین
اردبیله دیگه این چیزها باید عادی باشه
نظرت راجب به آرام چیه؟ کدوم به نظرت خوشگل ترن

سلام. خوبم مرسی. شما چطوری؟ کم پیدایی. سر نمی زنی. معلومه خیلی گرفتاری. وبلاگتم که سه ماهه اپ نکردی.
ارام جان هم ماشالا خوشگله. من بیشتر دختر بچه با موهای بلند دوست دارم. خیلی خوشگلتر میشن. حالا چه فر چه صاف. هر دوش قشنگه

? چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ب.ظ

نخوردم ولی توی منویش دیدم

دخترک جمعه 25 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:07 ب.ظ

چه استاده گیری!! خدا به دادت برسه
نمردیم عاشق شدن تو رو هم دیدیم با نمکه.
عکس برفی گرفتی دل ما رو آب کنی؟؟ خیلی منظره ی قشنگی بود.

حالا، فعلا فعلنا با این استاده ماجرا داریم ما!
آره دیگه. خیلی خوشگله
نه بابا! این چه حرفیه. گذاشتم که زیبایی هایی که میبینم رو باهاتون قسمت کرده باشم

? جمعه 25 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:48 ب.ظ

حتما باید بهتون بگن تا وبلاگتون رو تن تن به روز کنین

دیگه چقدر تند تند؟!
راستی! یه سوال فنی!!
یکی تازگیا به اسم " یکی " داره با یه شماره ناشناس بهم تک می زنه یا اس ام اس میده
احیانا شما که نیستی؟!

آرام جان شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:08 ق.ظ http://aram-jan.blogfa.com

سلام!
ای بابا چه استاده گیریه
احتمال میدم زنش گوششو گرفته روز تعطیلی کجا داری میری که ولت کرده:ی
غذا نذری ها هم نوش جونت!
این دخمله هم خیلی نازه!
حق داری دوستش داشته باشی
ممم
دیگه چی؟
هیچی
شبت بخیر

خرس قطبی شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 ب.ظ

بله هنوزم میحرفم..تو هنوز زبون مثل نی نیا حرف زدن رو میفهمی؟؟!
-----------
راستی باباطاهر هم مثل تو تخته نردباز بوده..اینم سندش:

فلک زار و نزارم کردی آخر... جدا از گلعذارم کردی آخر
میان تخته‌ی نرد محبت... شش و پنجی به کارم کردی آخر

آره می فهمم. پایه ام قویه.
عجب. حیف شد پس که نتونستیم یه دست با هم بازی کنیم. مطمئنم به من می باخت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد