اتوبوس کج

از اونجایی که من به همه چیز گیر میدم امروز که داشتم از داشنگاه بر می گشتم اتوبوسی که داشت از جلوم رد میشد توجهم رو حسابی جلب کرد. این اتوبوس یه جوری بود

خیلی کج بود !!

منم با سرعت کمربرندم رو توی سرعت ۸۰ کیلومتر بر ساعت باز کردم و موبایلم رو از جیبم بیرون آوردم که ازش عکس بگیرم

کلی گاز دادم تا برسم به اتوبوس و این عکس ها رو بگیرم




حالا فکر می کنید علت این کج شدگی چی بوده؟
با سرعت رفتم کنار اتوبوس تا علت رو جویا بشم

بله

این اتوبوس، اتوبوس حاوی دانشجوهای دختر دانشگاه آزاد بود که به علت اینکه همه میان لب پنجره که بیرون رو نگاه کنن و حالا یه دستی واسه ماها تکون بدن و از این صحبتا به یک طرف کج شده بوده...

خوب دیگه، دیسکانکت کن برو سر درس و مشقت

تعادل استاتیکی

اصولا پنچر شدن ماشین اتفاقیه که واسه هر کسی که ماشین داره حداقل یک بار پیش اومده و با این مشکل مواجه شده، ولی خوب فرقش اینه که کجا و تو چه موقعیتی دچار این مشکل شده باشه و کی متوجه پنچر شدن ماشین شده باشه و چجوری مشکل رو حل کرده

یادمه اون اوایل که ماشین سواری می کردم یه بار به اتفاق خانواده برای 13 به در داشتیم می رفتیم پارک. خلاصه آخرای مسیر بودیم که می دیدم هی ماشینایی که از کنارمون رد میشن بوق می زنن و انگار می خوان یه چیزی بگن ولی خوب خیلی واضح نبود که منظورشون چیه.

منظورشون وقتی واضح شد که از ماشین پیاده شدیم و دیدیم بله ! لاستیک ماشین حسابی پاره پوره شده و من راننده اصلا متوجه نشده بودم و توی اون مسیر خاکی و ناهموار و پر از سنگ پارک جنگلی همینطور ماشین رو روندم و رفتم... خلاصه عوض کردن لاستیک ماشین به عنوان جریمه، خودش یه دوره کاراموزی اجباری برای یاد گرفتن این کار بود...

یه دفعه دیگه یادم میاد همچین داشتم با اعتماد به نفس پشت فرمون رانندگی می کردم و برا خودم توی شهر می چرخیدم و با موبایل حرف می زدم که حس کردم رفته رفته داره سرعتم کم میشه و بله...! بزن کنار...! ماشین پنچره. حالا چرخ رو در آوردم و موقعی که می خواستم زاپاس رو نصب کنم دیدم که ای دل غافل! لاستیک زاپاس هم که اصلا باد نداره!! حالا بماند که زنگ زدم به دوستم و اومد لاستیک رو برد و بادش کرد و یه نیم ساعتی زیر برق آفتاب عرق ریختم و از مناظر اطراف هم اصلا لذت نبردم...

و اما جدیدترین واقعه مربوط به همین امروز عصر میشه که برای ارائه پروژه و رفتن سر کلاس اون درسی که توی پست قبل گفته بودم رفته بودم دانشگاه...

ادامه مطلب ...

بیا اینجا که موزیک خوراک دنسه...

یادش به خیر

یه زمونی وقتی می رفتیم عروسی یه گوشه مجلس می ایستادم و برای اونایی که می رقصیدن دست می زدم. هر کی هم میومد به زور من رو ببره وسط که برقصم، فوری از خجالت سرخ می شدم و موضع می گرفتم و می گفتم بلد نیستم و هی خودم رو محکم سر جام نگه میداشتم که من رو نکشه وسط. اون بنده خدا هم بی خیال من می شد که حالا انگار می خواد چیکار کنه مثلا

ولی اوضاع همینجوری نموند...

سال 84 بود که پدر و مادرم رفته بودن مکه (قسمت شه شما هم برین شاید یکم اصلاح بشین). من هم ترم اول دانشگاه بودم. اون یک ماهی که بابا و مامان مکه بودن یکی از عمه هام اومده بود پیش من و داداشام. خلاصه برنامه بیرق زنان ترتیب دادیم و چند تا هم مهمون دعوت کردیم. شب بود و مشغول نصب کردن بیرق ها بودیم که پسر عمم رفت ماشینش رو آورد توی حیاط، ضبط ماشینو روشن کرد و یه آهنگ خفن شاد بندری پخش کرد... آهنگ برا خودش پخش می شد و کسی هم نمی رقصید تا اینکه...

ادامه مطلب ...

من بدو آهو بدو...

سلام

من برگشتم...

شاید از این به بعد دوباره پست بدم اگه خدا بخواد

ماجرایی که می خوام تعریف کنم مربوط میشه به ...

همه چیز از 11 ماه پیش شروع شد...

روزهای اول ترم بهمن بود...

-          سلام احسان

-          سلام

-          خوبی؟

-          مرسی، تو چطوری؟

-          خوبم. چه خبر؟ واحد گرفتی؟ دیگه این ترم به سلامتی فارغ التحصیل میشی؟

-          سلامتی، آره گرفتم. نه والا. پروژه پایانی و درس شیشتم های انتفال عاب می مونه واسه ترم بعد

-          چرا این ترم نمی گیری؟

-          آخه کار آموزی 2 پاس نکردم بهم بیشتر از 20 واحد نمی دن

-          اکه هی. چه بد

-          آره دیگه...

ساعت 7:30 صبح روز اولین چهارشنبه ترم

-          ! سلام احسان. اینجا چیکار می کنی؟ تو که شیشتم نداشتی

-          سلام. آره ولی این ترم میام سر کلاسش. با استاد هم هماهنگ می کنم اسمم رو زیر لیست اضافه کنه که ترم بعد که 6 واحد دارم اینو معرفی به استاد بگیرم

-          آها، خوبه

و این جا بود که ماجرا آغاز شد...


ادامه مطلب ...