مروری بر 12 آذر 90

یک سال دیگه هم گذشت و از ساعت 12 امشب پا به 25 سالگی گذاشتم. نچ نچ نچ، پیر شدیم رفت ها!! توی چند سال اخیر سعی کردم هر سال روز تولدم برام یه روز متفاوت باشه. از صبح که از خواب بیدار شدم تا شب که خوابیدم، سعی کردم لحظه لحظه اش رو به خاطر بسپارم و یه کاری کنم که اون روز برام خاطره انگیز بشه.


دومین سالیه که روز تولدم رو توی اردبیل هستم. شاید تولد پارسالم رو یادتون باشه. تنها بودم و زیاد با کسی دوست نبودم. واسه خودم کیک خریدم، جشن گرفتم، رقصیدم، غذا پختم، از خودم کلیپ درست کردم و خلاصه کلی با خودم خوش گذروندم و یه هدیه قشنگ هم از مامانم گرفتم.


اما امسال روز تولدم یکم فرق داشت. خوب امسال هم کلی دوستای خوب دارم و هم جشن تولدهامون دور همیه و بیشتر خودش میگذره. ولی خوب از شانس خوب یا بد من، تولد امسالم با تعطیلات محرم همزمان شده و بچه ها همه رفتن خونه هاشون و من اینجا تنها موندم. بچه ها هم گفتن تولدم رو با تاخیر و هفته آینده می گیرن. منم قبول کردم و واسه همین امروز از کیک و جشن و ... خبری نبود.


دیشب باز یه اشتباه نابخشودنی کردم و با اینکه تجربه اش رو داشتم، ولی برام درس عبرت نشده بود و سر شب سه لیوان چایی و یه لیوان نسکافه خوردم و واسه همین از ساعت 1 تا 3 داشتم تو رخت خواب غلت می زدم.


صبح ساعت 9:30 بیدار شدم. روزم رو با پی ام سی و چند تا آهنگ شاد شروع کردم. سری به ف.بوک زدم و تحلیلی بر یک موزیک ویدیو که به تازگی از پی ام سی دیده بودم انجام دادم :D


قرار بود امروز تنهایی برم آزمایشگاه و یکی از دستگاهامون رو که مشکل داشت بررسی کنم ببینم چشه. هوای امروز صبح خیلی خوب بود. آسمون صاف و آفتابی و خنک. سر کوچه مشغول تماشای دعوای دو تا گربه شدم که بد جوری به هم می پریدن. منم که بیکار، وایسادم ببینم کی برنده میشه. :D


آزمایشگاه ما بالای تپه های دانشگاهه و معمولا ملت با اتوبوس و مینی بوس میرن. ولی امروز کل مسیر رو پیاده رفتم و خبری از ماشین نبود.


یه نیم ساعتی تو آزمایشگاه مشغول بودم و بعد با ناکامی به خونه برگشتم. البته قبلش به دو تا بانک باید می رفتم و از شانس خوب من، امروز خیلی سریع کارم انجام شد و توی بانک معطل نشدم.


ساعت 1، 1:30 بود که به خونه رسیدم. ساعت 2 هنوز ناهار نخورده بودم که استادم تلفن کرد و دوباره من رو کشوند دانشگاه، تا با هم بریم آزمایشگاه و سیستم رو راه بندازیم. همچین تاکید کرد که سریع خودم رو برسونم، که انگار سر پا دم در دانشگاه منتظرمه. منم ناهار نخورده سریع رفتم اتاقش. ولی تا ساعت 3:30 اونجا نشسته بودیم و داشت کار اداری انجام میداد!! بعدش هم رفتیم آزمایشگاه و سیستم رو راه انداختیم و چند تا کار دیگه انجام دادیم. ساعت 5 بود که پسرش باهاش تماس گرفت و استادمون هم من رو اونجا ول کرد و رفت دنبال پسرش. من هم نتونستم استاد رو بپیچونم و مجبور شدم توی آزمایشگاه تک و تنها بمونم و نشستی دستگاه رو پیدا کنم!!


تا ساعت 6 اونجا بودم و بعد توی هوای سرد و تاریک و بی چراغ زمین های بالای دانشگاه مسیر خونه رو در پیش گرفتم.


خواستم برم آرایشگاه. تا اونجا رفتم و با در بسته مواجه شدم. خواستم برم رستوران. تا یه رستوران خوب رفتم و اونم تعطیل بود. واسه همین به یه رستوران جدید رفتم. اتفاقا رستوران خوبی بود و با مسئولش که گوشیش مثل گوشی جدید من بود کلی رفیق شدیم و برنامه تبادل کردیم. اسمش داریوش بود و حسابداری می خوند. خلاصه قرار شد سری بعدی که رفتم هم براش کلی برنامه جدید ببرم. دیگه اخراش روش نمی شد پول غذا رو بگیره :D


خونه که اومدم خیلی خسته بودم. یه یک ساعتی خوابیدم و بفرمایید شامی دیدم و بعدشم تا الان داشتم رادیو پی ام سی گوش میدادم. باز دم رادیو پی ام سی گرم. بحث امروزشون درباره تولد بود و هی تند و تند تولد ماهایی که امروز تولدمون بوده رو تبریک می گفت :D


امسال از یک ماه پیش تاریخ تولدم رو از صفحه ف.بوکم پاک کردم تا ببینم کیا واقعا تولدم رو یادشون مونده. جالب بود که تعداد تبریکات نسبت به پارسال افت شدیدی کرد :D


تنها کسایی که تولدم رو بهم تبریک گفتن: مامانم، بابام، داداشام، نوه عمم، دوست اراکیم و یه دوست عزیز دیگه ام بود.


البته امسال کادو زیاد گیرم اومده که عکسش رو بعدا براتون میذارم. مامانم دو تا لباس، دوستم سامان، یه لباس و یه ریش تراش، و داداشم یه ادکلن بهم دادن.


یه طرح جدید هم واسه ژله تولد خودم دارم که تا آخر هفته عملیش می کنم :D

امیدوارم تولد شما رو افراد بیشتری به یاد داشته باشن. حداقل اونایی که شما تولدشون رو به یاد دارین شما رو از یاد نبرن.

 

جمع بندی روز تولد امسالم:

دیدن دعوای دو گربه از نزدیک

یک بار بالا رفتن و دو بار پایین اومدن با پای پیاده تا آزمایشگاه.

گرسنگی تا ساعت 6 بعد از ظهر

مواجه شدن با حداقل دو عدد در بسته

خواب ساعت 8 تا 9:30 که مدت ها بود اون موقع نخوابیده بودم

6 عدد پیام تبریک.

نظرات 15 + ارسال نظر
آرام جان یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:06 ق.ظ http://aram-jan.blogfa.com

سلام!
و منم آخرین تبریک تولد رو میدم!!!!!!!
ای وای که چه دوست بدیم!
تاریخ رو روی تقویمم علامت میزنم تا دیگه این روز زیبا رو فراموش نکنم!
باز خوشبه حالت که شش نفر یادشونه امروز تولدت بوده!
من که هیچ کس تولدم یادش نمیمونه حتی مادر و خواهر و برادر!!!!!!!!!!!!!!!
تنها کسی که این سالها کمی روز تولدمو برام متفاوت کرده شوشوئه!
وگرنه قبلا اکثرا روز تولدم با گریه سپری میشد!
راجع به آپمم زیاد فکر نکن!
ذهنم خیلی آشفته و خسته بود که اونو نوشتم!
جواب خیلی حرفایی که شنیده بودم رو توی پ.ن هام داده بودم!
بی خیال!
امیدوارم در این ربع قرنی که از عمرت میگذره از خودت و زندگیت راضی باشی!
شبت بخیر!!!!!!!

سلام.
مرسی. دیر و زودش فرقی نداره
نه بابا این چه حرفیه. اختیار داری

آخی. ایشالا سال دیگه همه یادشون باشه

آها که اینطور

ممنون. همچنین

ویدا یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:07 ب.ظ

شش عدد خیلی بالاییهااا.کم نیست.
حداقل میتونی خوشحال باشی که هیچ تبریک فرمالیته ای نگرفتی.
اقا ماهم تبریک فرمی. ولی جدا اون
پیوسته شادمان باشی.
اسوذه خاطر و ارام به قاموس دنیایی که گاه به ادراک تو تسلیم نمیشود ( و به نظر من هیچ وقت به ادراک نمی اید) خیلی خیلی مانا باشی.

آره خوب. منم تبریکای اینجوری رو بیشتر دوست دارم.
ممنون از تبریکت

? یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:35 ب.ظ

تولدت مبارک
ببخشید من نمی دونستم تولدته
از خدا میخوام عمری طولانی بهت بده

ممنونم.
عیب نداره.
لطف کردی

فرانک یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:50 ب.ظ http://onlystarlove.blogfa.com/

سلام
خوبی؟
به نظر من کا ر خوبی کردی روز تولدتو از ف.ب حذف کردی یادم باشه منم این کارو بکنم با اینکه میدونم بازم مثل پارسال همه دوستام غیر از دوست صمیمیم (یلدا)فراموش میکنن.
بازم بهت تبریک میگم .همه کادوهاتم مبارکت باشه
هر کسی واقعا و بدون اطلاعیه نتی یادش بوده مه دوست داره ژس واقعا دوست داره و مهمترینشون مامانته .خدا برات حفظش کنه

سلام. مرسی.
آره کار خوبی بود. انشاالله امسال اونایی که یادشون نبوده جبران می کنن

فرانک یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:53 ب.ظ http://onlystarlove.blogfa.com/

تولد من زیاد خوش نگذشت البته تا عصر منتظر بودما دیدم کسی جز مامان و آبجیم یادش نیست اشکم در اومد
کسایی که فکر میکردم حتما یادشونه به کل فراموش کرده بودن
واسه روز تولد سال ۹۱ دیگه هیچ انتظاری از کسی ندارم چون امسال دیدم کیا یادشون بود فقط ۳نفر
مامان
آبجی
یلدا(دوستم)

انشاالله امسال جبران بشه

اکرم دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:55 ب.ظ

خوشحالم جزء کسایی بودم که تفلدتو فراموش نکردم
بازم میگم تولدت مبارک
ایشالا سال دیگه با همکلاسیای دکترت تولد بگیری

مرسی. لطف کردی

ممنون. انشاالله تو رو هم جز ارشدهای سال دیگه ببینیم

دخترک سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:47 ب.ظ http://yadam-hast.blogfa.com

تولدت مبارک مرد آذر!! طالع مردای آذر رو خوندم قبلا، خیلی خطرین ولی به تو نمیاد اونجوری خطری باشی
باز دلت خوشه که تاریخ تولدت رو از ف .ب پاک کردی و زیاد تبریک نداشتی، من با یه لیست حدودا 90 نفری تو ف.ب فقط 3تا تبریک داشتم
من یه سال روز تولدم مثل امسال تو تنها بودم، خودم واسه خودم کادو گرفتم
به هر حال شاد و سلامت باشی و بازم تبریک

ممنون دخترک. نه بابا. چه خطری
عجب! چه دوستای نامردی داری

آخی. ولی باز خوبه خودت رو تحویل گرفتی. کارت رو تحسین می کنم

ممنون. همچنین

خرس قطبی پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:46 ب.ظ

من که یادم بود ...حالشو ببر
از رو شناسنامه ات هم تاریخ رو لاک بگیری باز من یادمه


ممنون.

خرس قطبی شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:06 ق.ظ

احسان جون جریان چیه؟ آیدیت رو عوض کردی؟؟؟؟؟؟
آخه بارها چک کردم هیچ موقع نیستی!

نه ایدیم همونه. ولی خیلی کم میام یاهو. شاید هفته ای یک بار!

? شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:10 ب.ظ

باز دو باره رفت تا دو ماه دیگه
تو رو به خدا تن تن وبلاگت رو به روز کن

چشم. اپ می کنم.
فقط یه سوال. من بالاخره فهمیدم اون دوستمون، "یکی" کیه. هنوز نفهمیدم شما کی هستی

یکی شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:58 ب.ظ

نمی دونم چرا حس می کنم قبلا بهت تبریک گفتم! :-؟
به مبارکا و میمنت پیرتر بشی جوون.
من عاشق بابامم که هر سال تولد منو با دادشم عوضی می گیره:-) اینم از فواید بچه های بی شمار داشتنه حالا هر سالم هی باید براش شرح ماوقع بدیم که در چنین روزی دومین دخترتون وارد بازار شده نه پسر گرام ولی بازم یادش میره!


راستی ژله هات خیلی توپن همچی دل آدم واسشون غش و ضعف میره.

اره یه بار گفته بودی. تو همون پست قبل از ۱۲ اذر گفته بودی فکر کنم. عجب. جالبه. ولی حداقل مامان بابای من تولد من رو یادشون نمیره. اخه تولد داداش کوچیکم هم ۳ روز قبل از تولد منه

گفتی ژله. حالا طرح جدیدم رو هم تا دو سه روز دیگه اجرا می کنم. فکر می کنم اونم جالب بشه

صبا یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:34 ب.ظ

سلام خوب هستین آقا احسان؟
نیاز به راهنماییتون دارم . میخوام تو محیط machining در نرم افزار catia یه مدل رو بکشم ولی باابزاراش آشنا نیستم کمکم میکنین
خواهش میکنم یه هفته بیشتر وقت ندارم

سلام. ممنون. شما خوبین؟ والا خیلی دوست داشتم بتونم کمکی بکنم. ولی متاسفانه با کتیا زیاد کار نکردم. زیاد به کار ما نمیاد اخه. بیشتر واسه جامداتیاست. به هر حال شرمنده

آرام جان دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ب.ظ http://aram-jan.blogfa.com

سلام
خوبی؟
درسا خوب پیش میره؟
من بروزم

سلام. ممنون خوبم. شما خوبی؟ مشغولیم. چشم. حتما میام می خونم.

? دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:47 ب.ظ

خب دیگه

خوب می فرمودی؟!
نام- پیشه - قصدت از دخول به کاخ

فرانک دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:42 ب.ظ http://onlystarlove.blogfa.com/

عمرا.منتظر تبریک هیچ کسی نیستم و نمیشم

باشه. حالا چرا می زنی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد