ایام امتحانات

17 روز گذشته روزهای پر التهاب فرجه های قبل از امتحانات و دقیقه های پر استرس قبل از امتحان و ساعت های حساس سر جلسه امتحانات بود. این ترم بر خلاف ترم پیش که زیاد با بچه ها صمیمی نشده بودم و تنهایی درس می خوندم، روزهای آخر با 3 تا از دوستای صمیمیم که معمولا این ترم همه برنامه های دور هم جمع شدن ها و بیرون رفتن هامون با هم بوده، دور هم جمع می شدیم و با هم درس می خوندیم و مسئله حل می کردیم و رفع اشکال می کردیم. با هم برای رفع خستگی بازی می کردیم، غذا می پختیم و روزهای فرجه رو پشت سر هم سپری می کردیم.


امتحاناتمون 20 خرداد شروع شد. اولین امتحان با اینکه سخت ترین امتحان بود رو به خوبی پشت سر گذاشتم. امتحان 10 نمره بود و 10 نمره باقی مونده هم پروژه ایه که تا 30 تیر ماه وقت داریم انجامش بدیم که شاید باعث بشه بعد از امتحانات نتونم بلافاصله برم خونمون.


امتحان دوممون بر خلاف امید خیلی زیادی که بهش داشتم و امتحان درس استادی بود که می خوام باهاش پایان نامه کار کنم، خیلی جالب نشد و به خاطر اینکه کل سوالات امتحان به هم وابسته بودن و توی اول کار یه اشتباه کوچیک کرده بودم تا اخر اشتباه شد. امیدوارم استاد روند رو بخونه و منصفانه نمره بده. اون هم یه پروژه 3 نمره ای داره که مهلت انجامش تا 10 تیره و به خاطر این پروژه حتما باید تا موقعی که انجامش بدم اینجا بمونم.


امتحان سوممون رو دیروز دادیم. خدا رو شکر امتحان آسونی بود و خوب دادیم و فقط یه اشتباه کوچیک توش کردم. خوشبختانه تونستیم برای پروژه این درس از استاد مهلت بگیریم و تحویل پروژه رو تا مهر ماه عقب بندازیم.


امتحان آخرمون هم پس فرداست. یه جورایی امتحاناتمون با سخت ترین شروع شد و با سخت ترین داره تموم میشه. خدا خودش این یکی رو هم به خیر بگذرونه. این درس هم یه پروژه 8 نمره ای داره که کل تابستونمون رو پر می کنه.


خلاصه امسال تابستون تعطیلی و خوش گذرونی نداره. چون در کنار این هم پروژه انجام نشده می خوام برای کنکور دکتری هم درس بخونم.


از درس که بگذریم، این روز ها تفریح من و بچه ها این شده که هر شب پاشیم دور هم بریم شورابیل، 1000 تومن تخمه آفتابگردون شور بخریم و با هم بخوریم و توی پارک قدم بزنیم و هی به بچه ها اصرار کنم که سوار وسایل برقی پارک بشیم و اونا قبول نکنن. که البته آخرش یه شب به زور سوار چرخ فلکشون کردم و اونا هم خوششون اومد. خلاصه انقدر رفتیم شورابیل که دیگه حالمون از شورابیل به هم می خوره ولی چه کنیم که اینجا جای تفریحی دیگه ای برای رفتن نداره.


این ایام امتحانی متاسفانه یه مشکل جسمی هم پیدا کردم و مرتب سرم گیج میره و تعادلم موقع دراز کشیدن و بلند شدن به هم خوره. یه دکتر عمومی هم رفتم و گفت اختلال گوش میانیه. دو تا قرص داده که فعلا تاثیری نداشته و این مشکل بد جوری اذیتم می کنه. حتی سر جلسه امتحان که می خواستم سرم رو بلند کنم از استاد سوال بپرسم تمام کلاس دور سرم می چرخید. اگه بعد از مصرف قرص ها خوب نشم باید برم یه سی تی اسکن از مغزم بگیرم.


خوب دیگه. گفتم بیام یه سلامی بدم و وبلاگ رو از این راکدی در بیارم. تا بعد...


پ.ن: توت های درخت توت گوشه حیاط رسیده! جاتون خالی هر روز میرم تو حیاط و توت می خورم!

 

نظرات 10 + ارسال نظر
سارا دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:38 ب.ظ http://mikhahamtanhabasham.blogsky.com

دوره امتحانهای پایان ترم همیشه خاطره انگیزه و جالب....
موفق باشی

بله همین طوره
ممنون

دختر مکانیک!! دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:56 ب.ظ

سلام. خوبیییییییییییییییییییییییییییی؟
وایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی نگفته بودی احسان؟!!!

ایشالا زودتر حالت میخوبه گلم

سلام
مرسی
چه کنیم دیگه. درد و ناراحتی که گفتن و تعریف کردن نداره
ممنون

مریم دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:59 ب.ظ

سلام. چطوری؟
به به چه هندونه های قشنگی!!!!!!!!!!!!!!!!(این قضیه یکم قدمت داره)

ایشالا که امتحانات و پروژ ه هاتو با موفقیت پشت سر میزاری.

ولی دکترا رو نعععععععععععععععععععععععععععععععععععععععع

سلام. مرسی
هندوونه؟! من کخ نفهمیدم
ممنون

اکرم چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:41 ب.ظ

سلام امیدوارم امتحاناتو مثل من خوب داده باشی
حتما برو پیش یک متخصص امیدوارم زودتر خوب بشی

سلام. ممنون
چشم. در اولین فرصت میرم

ویدا پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 ق.ظ

وای من ُ ای وای منُ یه هفته ای دلم از ین توت قرمزا میخواد هی نخوردم. الان دارم میمیرم براش.

امتحاناتو مثل من دادی. یکی خوب یکی بد. فردا رم که گند بزنی دیگه دقیق مث هم میشیم. واوووووووووووووووو یادم نمیاید اخرین باری که سوار چرخ فلک شدم کی بود. حداقل یه شورا بیل داری بری. خب یه جوری میگی انگار شهر خودتون خیلی تفریح گاههای مفرحی داره ای دی؟ داره جدی؟
ما فقط یه کوه ابیدر داریم و یه کوه ابیدر دیگم داری. اگه بخوایم بازم کوه ابیدر میسازیم و همو بسه مون دیگه. ما مردما کاری و کوشایی هستیم ای دی جا به درو.

واس سرگیجتم نگران نباش . حالا میفهمی من کنکورم گند زدم واس چی گریه میکردم.چون هیچ وقت تعادل ندارم. ضعف کردی. فشارت میاد پایین. درس میخونی یه ابمیوه شیرین کنارت بذار قلپ قلپ بخور.بعد بیا بگو ویدا عجب چیزی هستی تو

وای من ای وای من
خوب بیا اینجا از این توت های درخت حیاط ما بخور
انقدر خوشمزه است
من هر روز می خورم

آره دقیقا یکی در میون خوب دادم و خراب کردم!
دقیقا آخریشم گند زدم!

منم آخرین باری که چرخ فلک سوار شده بودم خیلیییییییییییییییییییییی وقت پیش بود. شاید 10 سال پیش!

آره بابا!! دزفول باز بهتر از اینجاست
یه رودخونه ای داره، چند تا پارک داره. میشه یکم توشون چرخید و سرگرم شد ولی اینجا هیچی نداره!

کوه ابیدرتون رو بخورم گوگولی مگولیا

والا این سر گیجه فکر نمی کنم ربطی به ضعف و اینا داشته باشه. هر چقدر هم به خودم می رسم بهتر نشده هنوز.

ولی با این حال واسه اینکه خوجحال بشی:
ویدا!! عجب چیزی هستی تو!

ویدا پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:38 ق.ظ

وی وی منم روزی ارزوهای برباد رفته ای داشتم. االان حتی نمیخوام دوباره ارشد بخونم. ولی تو موفق باشی.

دخترک پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:09 ب.ظ http://www.yadam-hast.blogfa.com

احتمالا ضعف داری. یکم به خودت برس. ایشالا مشکل دیگه ای نیست
امیدوارم امتحانات و پروژه هات رو با موفقیت سپری کنی
تو به دکترا فکر می کنی و من هنوز دوباره خوندنم برای ارشد رو شروع نکردم
من دنبال یه نفر می گردم که در یه مورد باهاش مشورت کنم. چه جوری می شه برات پیام خصوصی گذاشت؟ یا یه جوری که سوالمو بپرسم؟

مرسی
انشاالله که شما هم موفق باشی و امسال کنکور ارشد رو با تمام قدرت شرکت کنی

درمورد سوالت هم برات کامنت گذاشتم

خانوم معلم جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:15 ق.ظ

وای

اطراف خونه ما تو خیابون یه عالمه از این توت خوشمزه ها هس
واس من عادی شده بود
ولی خواهرم که اومده بود و باهم رفته بودیم پیاده روی
کلی ذوق کرد که نگو:))
هی هم میگفت کرج اگه از این درختا باشه یه دونه توت هم به درخت نمی مونه :دی اینجا چقدررررررررررررررر توت هس :دی

وقتی برگشتیم - با اینکه دستامون پر بود- آقای دوماد یه عالمه شاکی شد که چرا منو نبردین با خودتون توت بخورم
:))


منم خیلی دوست دارم از این توت ها
توی دزفول که هوا گرم بود، توت ها زودتر رسیده می شد و توی ماه های فروردین اردیبهشت توی دانشگاه همه از درختا آویزون بودن و توت می خوردن. ولی اینجا تازه داره توت ها رسیده میشه
منم هر روز میرم توی حیاط و واسه خودم توت می خورم
چه حالی هم میده

خانوم معلم جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:17 ق.ظ

آقا ما پس از امتحانات منتظر حضور گرمتان هستیم ها :دی

بعد تعارفای ما مث شما نیستا :دی

جدی تعارف می کنیم :دی


ما در خدمتیم
تعارفای ما هم الکی نیست.
این " جدی تعارف کردن " رو خوب اومدی

آرام جان جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 ق.ظ http://aram-jan.blogfa.com

سلام آقا احسان!
خوبی؟
خوشحال شدم آپ شدی!
خوب اول همه بگم:
این اختلال گوش میانی با قرص خوب نمیشه!
اتفاقا منم چند ماه پیش همین بلا سرم اومد!
یه نرمشی هست که انجام بدی یک روز نشده خوب میشی!
نمیدونم برات توضیح بدم متوجه میشی چه کارکنی یا نه!
ببین یه جوری روی تخت قرار بگیری که وقت دراز میکشی سرت از تخت آویزون بشه! بشین روی تخت و سرت رو در زاویه ۴۵ درجه نسبت به شانه ات بگیر و یهو دراز بکش(سرت باید آویزون از تخت باشه) بعد خیلی آروم سرت رو به سمت مخالف بچرخوند.
دوبار این کارو کنی ایشالله خوب میشی!
من برای همین سر گیجه رفتم دکتر خاکتوسر الکی گفت از فشارته.
دکتر دانشگاهمون گفت از گوش میانیته و این نرمش رو بهم یاد داد.!

سلام. مرسی

ممنون از راهنماییت
با اینکه تخت ندارم حتما چند تا تشک میندازم روی هم و این کار رو انجام میدم
امیدوارم خوب شه. فعلا که بعد از 10 12 روز با قرص خوب نشده. روش شما رو باید امتحان کنم شاید تاثیری داشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد