فرم های زندگی


توی زندگی همه آدم ها یه سری فرم ها هست که باید پر بشه. از همون بدو تولد گرفته تا موقعی که شخص از دنیا میره. یه سری از این فرم ها رو خودت پر می کنی و یه سری دیگه رو برات پر می کنن.  پر کردن هر کدوم از فرم ها هم حس و حال خودش رو داره و تاثیر خاص خودش رو تو زندگیت میذاره.


امروز موقعی که داشتم تازه ترین فرم زندگیم رو پر می کردم، به فرم هایی که پیش از این توی زندگیم پر کردم یا برام پر کردن فکر می کردم.


یاد فرم های رضایت نامه اردوهای مدارس به خیر. با چه ذوق و شوقی میاوردم تا مامان و بابام امضا بکنن. یادمه تو دوره راهنمایی که می خواستن ما رو برای اولین بار ببرن سردشت، بابام اول تو امضا کردن فرم تردید داشت و با کمی خواهش راضی شد امضاش کنه.


فرم ثبت نام بسیج دانش آموزی رو سال اول راهنمایی پر کردم. اون موقع حتی نمی دونستم برای چی دارم این کار رو می کنم!  و فقط چون بقیه پر می کردن من هم پر کردم.


فرم های ثبت نام مدارس و دانشگاه رو از دوره دبیرستان به بعد، خودم پر می کردم و حس کمی بزرگتر شدن رو تو خودم احساس می کردم.


اولین فرم باز کردن حساب بانکی رو وقتی 14 سالم بود پر کردم. یه حساب قرض الحسنه تو بانک بنیاد. یادمه بعد از قرعه کشی بانک، هر روز با دوچرخه می رفتم دم بانک و می پرسیدم کی نتایج قرعه کشی رو اعلام می کنن؟ یه روز مسئول یکی از باجه ها بهم گفت: وقت گل نی!! همین باعث شد برم بابام رو وردارم بیارم که حسابم رو ببنده (به افراد زیر 18 سال اجازه بستن حساب رو نمیدادن)


فرم های ثبت نام کنکور، شاید یکی از بدترین یا بهترین فرم های ثبت نامی توی عمر هر کسیه. بدی به خاطر استرس و فشاری که البته قبلا روی بچه ها وارد می کرد و خوبی به خاطر وعده زندگی شیرینی که معلم های دبیرستان، بعد از قبولی توی دانشگاه می دادن.


فرم های نظرسنجی مختلف که آدم پر می کنه و تقریبا هیچوقت باعث ایجاد تغییر مثبتی نمیشه.

فرم رضایت نامه قبل از عمل، مخصوصا اگه برای یکی از عزیزانت پر بشه، یکی از دلهره آورترین فرم هاست که امیدوارم کمتر مجبور به پر کردن همچین فرم هایی بشید.


و خیلی فرم های دیگه، که هنوز پر نکردم و باید در آینده پر کنم. اما در حال حاضر فرم پر شده یکی از مهمترین مراحل زندگیم رو تو دستم دارم. فرم اعزام به خدمت. بالاخره وقتش رسید. امروز یه دلهره عجیبی تو دلم افتاده بود، که البته فکر کنم کمی طبیعی باشه. به هر حال این اتفاقیه که تو زندگی 90 % پسرها اتفاق میفته. مرحله ایه که باید طی بشه. کاریش هم نمیشه کرد.


از بعد از فارغ التحصیلیم تا الان، دنبال امریه گرفتن بودم، که شاید حداقل سربازیم به بطالت نگذره. هنوز که چیزی قطعی نشده، امیدوارم که خدا کمک کنه و امریه ام جو بشه.


این روزها طعم خواب رو بیشتر دوست دارم. انگار بدنم فهمیده که 2 ماه بی خوابی در انتظارشه. روزها سریع تر میگذرن، این رو از بزرگ شدن گل هایی که 2 ما پیش تو باغچه و گلدون های تو ایوون کاشتم به خوبی میشه فهمید.


امیدوارم خدا کمک کنه و منم مثل خیلی های دیگه بعد از سربازیم، این دوره رو از شیرین ترین دوره های زندگیم بدونم. تا اون موقع باید منتظر موند و امیدوار بود...

 


راستی، یادم رفت، سال نوتون مبارک. امیدوارم سال خوبی برای همتون باشه.

اینم عکس تخم مرغ رنگی هایی که امسال با پوست پیاز درست کردم: