چاقو هیچ وقت دسته خودش رو نمی بره!

ساعت 20:58

... اون روز بعد از ظهر هوا ابری بود و بالاخره حدودای غروب آسمون شروع به باریدن کرد. هوا نسبت به چند روز قبل خیلی خنک شده بود. دم در وایساده بودم و با موبایلم اس ام اس بازی می کردم و از وزش نسیم خنک لذت می بردم که دیدم یه ماشین جلوی در خونمون پارک کرد. یه پژو بود. راننده و نفر کنار دستش توی تاریکی شب آشنا به نظر می رسیدن. کمی دقیق شدم. آره! آشنا ان! مسعود و میلادن!

ساعت 20:35

... پول رو واریز کردم. یه اس ام اس اومد. میلاد بود. آدرس خونمون رو پرسیده بود! ...

ساعت 20:17

... یه ذره خسته بودم. یه ربعی می شد که دراز کشیده بودم و چشام رو بسته بودم که گوشیم زنگ خورد. سامان بود. اهواز بود و پول لازم داشت. پا شدم و آماده شدم و رفتم دم بانک که براش پول حواله کنم ...

ساعت 19:35

... مونیتور رو خاموش کردم و یاد امروز عصر توی کتابخونه افتادم! یه اس ام اس به مسعود دادم:

-          پیتزاش خوشمزده بود؟ :D سیب زمینی هاش خوب سرخ شده بود؟ :D فلفل خاکستری هم بود؟ :D

-          والا پیتزایی در کار نیست 2 2شی :D

چراغا رو خاموش کردم و دراز کشیدم ...

 

ادامه مطلب ...

دانلود ورژن خوابگاهی آهنگ سوسن خانوم!


حتما خیلی از شما کلیپ تصویری باحال آهنگ سوسن خانوم گروه بر و بکس رو دیدید.

حالا دانشجوهای خوابگاه دانشگاه شریف اومدن و این کلیپ رو با هم دیگه ساختن و انصافااااااا کارشون حرف نداره

من یکی که کلی با این کلیپ خندیدم

گفتم برای شما هم بذارم دانلود کنید حالشو ببرید


ویرایش: خبر رسیده که بعضی از دوستان نتونستن این کلیپ رو با این پسوندی که براتون گذاشتم ببینن و فقط صدای کلیپ پخش شده. واسه همین فرمتش رو به 3gp تبدیل کردم و دوباره براتون آپلود کردم. البته فایل به صورت زیپ هست و باید اول روی فایل کلیک راست کنید و گزینه اکسترکت رو بزنید


دانلود کلیپ با پسوند 3gp | با حجم 3.88 مگابایت

دانلود کلیپ با پسوند Mp4 | با حجم 3.6 مگابایت

MEIA


شاید برای شما هم پیش اومده باشه که به انجام یک کار خوب فکر کرده باشید ولی به نتیجه ای نرسیده باشید. یک مسئله خیلی جالبی که وجود داره اینه که آدم فکرهای شیطانی که بکنه زودتر به نتیجه می رسه تا اینکه بخواد فکرای خوب و انسان دوستانه کنه!

از اونجایی که من و مسعود هم یه مدته دچار کسادی بازار شیطنت بازی شدیم باید یه فکری می کردیم تا کمی سرگرم شیم. کلی فکر کرده بودیم ولی به نتیجه نرسیدیم تا اینکه به یکباره تلنگری در ذهن ما خورد و یک فکر اساسی کردیم و اون راه اندازی MEIA یا همون Masoud-Ehsan Intelligence Agency یا همون آزانس اطلاعاتی مسعود و احسان بود.

با راه اندازی این گروه دامنه فعالیت ما بسیار گسترده تر از گذشته میشه. سازمان اطلاعاتی ما بر پایه اصل " پیتزا بگیری " فعالیت خودش رو آغاز کرده و قرار هست این فعالیت ها در آینده شکل گسترده تری به خودش بگیره.

اگر چه من اجازه ندارم تمام جزئیات سازمانیمون رو فاش کنم لیکن تعدادی از فعالیت هامون رو براتون میگم:

ادامه مطلب ...

آخرش قبول میشیم یا نه؟!

از روزی که کنکور دادیم تا الان که تقریبا 40 روز میشه و در واقع باید چهلم کنکور رو بگیریم هر کسی یه جور باهامون برخورد کرده.

توی خونه، دانشگاه، توی فامیل، ...

یکی امید میده، یکی دلداری میده، یکی نصیحت می کنه، یکی نا امیدت می کنه و خلاصه حسابی گیج شدیم که حرف کدومشون رو قبول کنیم.

خانواده من که جز اون دسته ای بودن که هم دلداری میدادن و هم امید می دادن

فامیلا هم همینطور

ولی توی دوستا از هر دو دسته زیاد بود. چه اوناییکه امید میدادن و چه اونایی که نا امیدت می کردن!

یکی میگه ایشالا که قبول میشید. نگران نباشید. دیگه نهایتش شبانه دانشگاه چمران رو که قبول میشید.

یکی میگه نه بابا شبانه چیه!! روزانه !! شک نکنید !!

خودم هم که هی به مسعود میگم بابا ما روزانه قبول میشیم با رتبه دور و ور 1000

حالا از کنکور دولتی که یکم فاصله بگیریم از اونجایی که مدتیه با مسعود میریم کتابخونه دانشگاه و با هم درس می خونیم برای خیلی از بچه ها سوال پیش میاد که چی می خونید و این جور حرفا و ... و بعد از اینکه می فهمن داریم برای کنکور آزاد و خصوصا دانشگاه علوم، تحقیقات و فن آوری تهران درس می خونیم باز برخوردها متفاوته با هم

که البته همشون توی یک چیز وجه اشتراک دارن و اون هم لحظه ایه که می فهمن کدوم دانشگاه رو برای کنکور دادن انتخاب کردیم

-          ...

-          برای کنکور آزاد درس می خونیم

-          همین جا شرکت می کنید؟

-          نه تهران رو زدیم

-          کدوم دانشگاهش رو؟

-          علوم تحقیقات

-          جدی؟!!

حالا از این جا به بعدش هر کس تو یه موضع قرار میگیره:

دسته اول: خوب بابا قبول میشین. شما که برای دولتی حسابی خوندین. اصلا آزاد چیه. شما همون دولتی رو قبولید!! نگران این یکی هم نباشید

دسته دوم که امروز یک مورد خیلی جالبش رو داشتیم: جدی؟!! علوم تحقیقات زدین؟!! سخته ها !! فلانی که الان دانشگاه علم و صنعت درس می خونه پارسال شرکت کرده بود قبول نشد. فلانی هم که شرکت کرده بود قبول نشد و تو تکمیل ظرفیت رفت دانشگاه تهران جنوب

و وقتی قیافه های هاج و واج من و مسعود که با ذوق و شوق داشتیم درس می خوندیم و تست می زدیم و با شنیدن این حرفا حسابی جا خورده بودیم رو نگاه کرد ، یک مکث کوتاه کرد و فهمید که چه گندی زده!! فوری گفت: البته نههههههه!!! شما که حتما قبول می شید. موفق باشید. بعد هم روش رو برگردوند و نشست پای کتابش

اینم یه جورشه دیگه!!

حالا شما بگید!! ما حرف کی رو باید قبول کنیم؟!!

عید ۸۹ عیدی متفاوت

سلام به همه بر و بچس

سال نو رو با تاخیر 3 هفته ای بهتون تبریک میگم و امیدوارم تعطیلات عید حسابی بهتون خوش گذشته باشه. سال 89 هم براتون سالی پر از شادی و سلامتی باشه.

1 ماهی میشه که به وبلاگم سر نزدم

تو این مدت بعضی وقتا حس پست دادن میومد ولی امکان و وقت پست دادن نبود.

بعضی وقتا هم که اصلا حس و حال پست دادن نبود.

چه حال پست دادن باشه چه نباشه سال 88 یه جور متفاوت از سال های قبل تموم شد

2 هفته آخر سال 88 شروع دوباره درس خوندن من و مسعود برای کنکور آزاد که توی نیمه دوم اردیبشهت 89 برگزار میشه بود.

قرار گذاشتیم که هر روز بیایم دانشگاه و توی کتابخونه درس بخونیم.

شروع خوبی بود تا اینکه به عید خوردیم و تعطیلات و مهمونی و این ور و اون ور و ... و یکم از درس ها فاصله گرفتیم که البته الان هم که تعطیلات تموم شده دوباره میریم دانشگاه و با قدرت تمام مشغول آماده شدن برای کنکور هستیم.

اما از این صحبتا گذشته عید امسال کلا عید متفاوتی بود!

از همون لحظه سال تحویل بگیر تا آخر تعطیلات

شاید جالب باشه بدونید توی خونه ما همه فکر می کردیم که لحظه سال تحویل ساعت 9 و 13 دقیقه شبه و از اونجایی که تلویزیون رو هم با دقت نگاه نمی کردیم متوجه ثانیه شمار عید نشدیم. خلاصه طوری شد که لحظه سال تحویل و ترکیدن بادکنک ها و بوق و شادی تلویزیون هر کی سرش به یه کاری گرم بود. یکی داشت آماده می شد و لباس مرتب می پوشید. یکی داشت موهاش رو سشوار می کرد. خلاصه وقتی سال تحویل شد حسابی غافلگیر شدیم. طوری که هنوز سفره 7 سینمون هم کامل نچیده بودیم و بعدا از روی عکس های سفره 7 سین متوجه شدم یه سین رو کم گذاشتیم (سرکه)!

ولی خوب، تخم مرغای امسال خیلی از تخم مرغای پارسال خوشگل تر شدن!

عکس تخم مرغای عید پارسال رو هم توی وبلاگم گذاشته بودم. یادتون میاد؟!

امسالیا هم کار خودمه

چطور شدن؟!

اما یکی دیگه از تفاوت های عید سال 89 کسادی بازار عیدی بگیرها بود (البته بین فامیلای ما. شما رو نمی دونم). طوری که رکورد امسال من توی جمع کردن عیدی رو باید توی کتاب گینس ثبت کنن! فقط و فقط 2000 تومن ناقابل که اونم به همت بابابزگرم نصیبمون شد (البته به جز عیدی بابام که اون بصورت VIP بود. حالا مبلغش بماند)

اما تفاوت های عید 89 به همین جا ختم نمیشه!

رکورد دیگه ای که توی عید امسال برای من ثبت شد رکورد متراژ سفره پاک کردن ناهار و شام بود.

3 تا مهمونی 25 نفری و 1 مهمونی 15 نفری توی خونه ما که برای مهمونی های 25 نفری هر بار سفره های 9 متری روی زمین پهن کرده بودیم و برای مهمونی 15 نفری یه سفره 6 متری که جمعا متراژ سفره ای که توی این مهمونی ها پاک کردم به 33 متر رسید. از قضا 2 تا مهمونی هم خونه خالم و عموم رفتیم که باز از اون جایی که هیشکی از من باگذشت تر نبود اون سفره ها رو هم من پاک کردم تا سر جمع با رکورد پاک کردن 50 متر سفره اسم خودم رو توی کتاب رکوردها ثبت کنم.

امسال بر خلاف پارسال پیک نیک رفتنمون هم بیشتر شده بود و خوشبختانه 3، 4 دفعه ای خانوادگی به پیک نیک رفتیم و جاتون خالی حسابی هم خوش گذشت بهمون.

خلاصه در مجموع تعطیلات خوبی داشتیم و به قدر کفایت بهمون خوش گذشت. امیدوارم که به شما هم خوش گذشته باشه.

هر چند برای گفتنش زوده ولی یه حسی بهم میگه امسال کلا سال متفاوتیه و باید هر روز منتظر اتفاق های جور و واجور باشم!

امیدوارم لا اقل بیشترشون اتفاقای خوب باشه

خوب فعلا برای این پست کافیه

بابای