دوباره اومدم

توی سه روز گذشته یک بار دیگه مسیر 23 ساعته دزفول تا اردبیل رو طی کردم و به خونه دومم رسیدم.

این بار هم مثل دفعه های قبل توی مسیر دزفول – تهران که با قطار اومده بودم، به جز سلامی که موقع وارد شدن توی کوپه گفتم، بین من و بقیه مسافرا حرفی رد و بدل نشد و سفر خسته کننده ای بود. البته دو تا از مسافرا که عرب بودن و با هم دوست بودن ما رو مورد لطف خودشون قرار دادن و بلند بلند با هم عربی حرف می زدن و من هم دریغ از فهمیدن حتی یک جمله از حرفاشون، سعی می کردم هی با زیاد کردن صدای آهنگ گوشیم صدای کمتری رو از طرف اونا بشنوم. خدا رو شکر که با شروع شدن فیلم دیگه حرف نزدن! (البته برای یکی دو ساعت)


فیلمی هم که اون روز واسمون گذاشته بودن یکی از بی نمک ترین و لوس ترین و بیخود ترین فیلم های ایرانی بود که به عمرم دیده بودم. اسمش " افراطی ها" بود و می تونم بگم اصلا فیلمش سر و ته نداشت. حالم از فیلمش به هم خورد. هر چند مجبور شدم فیلم رو تا آخرش نگاه کنم. چون اون 2 نفر مذکور به شدت با این فیلم ارتباط برقرار کرده بودن و کم مونده بود از فرط خندیدن روی کف کوپه پخش بشن! من مونده بودم اینا چطوری خندشون می گرفت با دیدن این فیلم!


شب هم همه زود رفتن تو رخت خواب و منم که خوابم نمی برد تقریبا 4 ساعت و نیم به گوش دادن موسیقی ترنس مشغول بودم تا بالاخره ساعت 3:30 صبح خوابم برد. چشام تازه گرم شده بود که رسیدیم تهران. روز جمعه رو خونه داداشم تنها بودم. شب قرار بود ساعت 10 با دوستم حامد توی ترمینال همدیگه رو ببینیم و به طرف اردبیل حرکت کنیم. همین کار رو هم کردیم و ساعت 10 توی ترمینال بودیم. طولی نکشید که سوار یکی از اتوبوس های نیمه پر اردبیل شدیم.


موقعی که سوار شدیم از وضعیت اتوبوس خیلی راضی بودیم.   فضای جلوی پاها به اندازه کافی زیاد بود و راحت می شد پا رو کشید. بر خلاف این چند دفعه ای که مسیر تهران – اردبیل و اردبیل – تهران رو با اتوبوس می رفتیم، این بار ازمون پذیرایی هم شد. اونم نه فقط با کیک و ساندیسی که به طور معمول توی اتوبوس میدن، بلکه بعد از نیم ساعت هم، شاگرد شوفر با یه فلاسک چایی توی اتوبوس راه افتاد و به همه چایی داد که واقعا این حرکتش خیلی بهمون چسبید.


خلاصه همه چی خوب بود و ساعت تقریبا 1 بودیم که خوابیدیم تااااااااا اینکه ساعت 4 صبح با صدای شاگرد شوفر مهربون از خواب پریدیم:

شما اردبیل میرین؟!

بله

پیاده شین سوار اون اتوبوس شین


ظاهرا تنها مسافرهای اردبیل که توی اتوبوس بودن من و دوستم بودیم و واسه همین ما رو سوار یه اتوبوس دیگه کردن. ولی اتوبوس دوم اصلا به راحتی اتوبوس اول نبود و به شدت سر و صدا می کرد. این بود که دیگه نتونستم بخوابم و تا صبح به زور نیم ساعت پلکام رو رو هم گذاشتم و واسه همین تمام دیروز به خاطر کم خوابی توی راه سر درد داشتم.


از دیروز تا الان توی اردبیل به شدت باد می وزه. انقدر بادش شدیده که آدم رو از جا تکون میده. البته سرد نیست و من این دو روز رو فقط با یه پیراهن بیرون رفتم، هرچند هنوز خیلی ها کاپشن می پوشن!


توییت 1: دیروز بعد از 3 ماه رفتم و مدرک اون دوره پایپینگ که آذر ماه پارسال می رفتم رو گرفتم. تعجبم از این بود که منشی اونجا اسم من رو یادش بود!! مدرک خوشگلی بهمون دادن. خودشون هم قابش کردن برامون. گذاشتم رو تاقچه، منتظرم یه نفر بیاد خونمون پز مدرکم رو بهش بدم.


توییت 2: دیروز به این مسئله پی بردم که صدای هوووووووو خوووووووووو شوووووووو فیییییشووووووووو ی باد فقط مال توی کارتون ها نیست و واقعا باد می تونه همچین صدایی تولید کنه. دیروز 4 ساعتی که توی کلاس بودیم، بیشتر از اینکه درس توجه من رو جلب کنه، همین صدای باد که خیلی هم صداهای جالبی تولید می کرد توجهم رو جلب کرده بود.


توییت 3: بالاخره دوباره ویولنم سیم دار شد و اون سیمش که پاره شده بود با سیمی که از دزفول آورده بودم جایگزین شد. دوباره سازم رو کوک کردم و از این به بعد دوباره واسه خودم اهنگ می زدنم. کیلیلیلیلیلی


توییت 4: 5 شنبه و جمعه هفته پیش ماکارونی خوردم. نمی دونم چرا امروز هم دارم دوباره ماکارونی می پزم. ماکارونی تقریبا پخته ولی میلی به خوردنش ندارم. احساس می کنم ماکارونی خونم خیلی زیاد شده.


توییت 5: 5 شنبه که وسایلم رو جمع کرده بودم تا راه بیفتم، مامان همش اصرار می کرد که از این آجیل های عید ببر اونجا بخور. من هم به هیچ وجه قبول نکردم. وقتی رسیدم اردبیل دیدم توی یکی از ساک هام بدون اینکه من بفهمم یه پاکت بزرگ آجیل گذاشته. دستش درد نکنه خدا وکیلی. خوب شد آجیل گذاشت برام. رو شکم خالی آجیل حکم غذا رو داره!


پ.ن : اون عکس پیاز یادتونه که گذاشته بودم؟! حالا باید ببینیدش!! دو برابر اون موقع سبز شده! عکسش رو براتون میذارم حتما!


فعلا برم که معدم داره از گشنگی سوراخ میشه. شاید عکس ماکارونی رو هم براتون گذاشتم...


ویرایش:

اینم عکس هایی که گفته بودم:




این چهارمین تجربه پخت ماکارونی من بود. خدا وکیلی خیلی خوشمزه شده بود. فقط چون قابلمم تفلون نیست این سیب زمینی هاش خراب شد

نظرات 5 + ارسال نظر
مینو یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:36 ب.ظ

من هم یکبار مجبور شدم فیلم چرند افراطی ها رو توی اتوبوس تحمل کنم . یعنی واقعا سر و ته نداشت این فیلم ، واقعا ! از اول تا آخرش لودگی

به به چه ماکارونی خوش رنگ و رویی ، چه ته دیگ وسوسه انگیزی

آره خیلی فیلم بیخودی بود
بفرمایین میل کنید. بازم هست

مریم دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:20 ب.ظ

سلام. خوبی؟
چه ریاضتی کشیدی شما

به چه غذاییییییییییییییییییییییییییییییییی.چه خوشگل. خودمونیما خوشمزه هم شده بود؟هندونه نداشتی؟(کاملا غیر مستقیم)

راستی یه عالمه تبریک. واسه مدرکتت واسه ویو لونت واسه تموم کردن ترجمه مقاله هات و.....................

سرت خوب شد؟

سلام
مرسی خوبم
بله دیگه. ریاضت می کشیم که مرد بشیم
خواهش می کنم
چشماتون قشنگ میبینه
هندونه نداشتم

ممنون از تبریکاتت
آره سرم هم خوب شد دیگه

خانوم معلم سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:08 ق.ظ

ماکارونیه واقعا وااااااااااااااو داشت :دی
من نخورده از ده بهت ده میدم :دی


اتوبوس سواری طولانی مدت واقعا وحشتناکه.دیگه اخراش ادم از پا درد میمیره.
اون زمان که میر فتم شیراز نزدیک به ۷-۸بار بی وفا رو دیدم.دقیقا میدونم چه حس گندیه همه اینا باهم

متشکرم
واااااااااو لطفتونه

آره اتوبوس به نظرم بد ترین وسله برای مسافرته
تازه اگه شانس بیاری و شب موقع خواب گردن درد هم نگیری کلی باید خوشحال باشی

فرانک سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:04 ب.ظ http://www.onlystarlove.blogfa.com

سلام.مثل همیشه عالی بود.ممنون

دخترک پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ق.ظ http://yadam-hast.blogfa

وااااااااو چه تزئینی داره ماکارونیت...
منم دوران دانشجوییم حدود 8-9 بار تو اتوبوس شاخه گلی برای عروس رو دیدم، دیگه دلم می خواست خودمو از پنجره پرت کنم پایین
این آجیل گذاشتن مامان رو هیچوقت فراموش نکن! این یه محبت نابه که هیییییییچ جای دنیا پیداش نمی کنی!!!
این اسم وبلاگت از قبی خیلی بهتره

مرسی لطف داری

اییییییی اون فیلمم فیلم خزیه

چشم فراموش نمی کنم

مرسی از نظرت. اون اسم رو 5 سال پیش موقعی که اولین وبلاگم رو ساخته بودم نوشتم. الان دیگه یکم بزرگ شدیم. باید اسم وبلاگ با روحیاتمون سازگار باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد